رویایی که تبدیل به واقعیت شد پارت ۳۱
من:عزیزم فقط شما نیستی که بلدی 😏😎(و گائول دیوونه میشود و هنجره اش را در راه جونگ کوک میده 😂😂🤣) رفتم سمت پنجره پنجره رو باز کردم فقط داد میزدم من:آهاییی منم یه عاشقم فقط اون نیست عاشقه من این دییوووننههه هااااا عاشققششممم اییی خداااا شنیدی
خدا:ساکت میشی یا بیام لهتون کنم😐 بشید مثل رومئو و ژولیت (ما از اونام سرتریم اینو بدون 😏😎به پای ما نمیرسن 😂😎)من خوابم میاد😴😭( و بارون میزنه از گریه خدا شدید تر میشه 😂🤣🤣شما اگه بخوای با پا لهمون کنی یهو یه چیزه گنده مثل پا میاد خونمونو خراب میکنه 😐😂😂🤣🤣🤣)
بعد جونگ کوک اومد منو کشید تو منو برد تو بغلش و لباشو گذاشت رو لبامو مک زد و خورد منم همراهیش کردم کوک:همه فهمیدن منو دوست داری من:من در این حد دوست دارم بعد دستشو محکم زد به کمرم و محکم لبامو مک میزد و میخورد دیوونه وار لبا همدیگرو مک میزدیم میخوردیم گاز میگرفتیم یه لحظم اینو نگه نمیداشتیم بعد از لبام جدا شد و پیشونیشو چسبوند به پیشونیم و پیشونیمونو میمالیدیم بهم بعد قشنگ فاصله گرفت چیزی به اندازه دو لای پارچه از هم فاصله ای نداشتیم همینجوری که وایساده بودیم جونگ کوک یکی از دستامو با دوتا دستاش گرفت و گذاشت رو صورت خودش و صورتشو کف دستم میمالید و اونم یکم گرفته بود همون پایین بود بعد منم دسته اونو گرفت و گذاشتم رو صورتم کوک:آیییی نرمه من:مال توهم خیلی نرمه 😍 بعد دستامونو گرفتیم و به هم گره زدیم جونگ کوک یکی از دستاشو آورد و زیر چونمو قلقلک داد و منم قلقلکم میومد من:ووییی نکن کوک:خوشت میاد من:خیلی حال میده اونم بیشتر میکشید من:نکن😄😂😆 کوک:یاد این گربه کوچولو ها افتادم😍 من:آه من گربه توهم کوک:تو همه کسه منی تو رو با دنیام عوض نمیکنم چه برسه گربه من فقط تو رو میخوام فقط تو تو تو تو من:من او تو شما😂 کوک:چرا رفتی تو فاز درس فارسی متنفرم ازش 😐😂 من:منم متنفرم کوک:از همه درسا بدم میاد جز ورزش و هنر من:میدونم کوک:تو همه چیه منو میدونی من:بلی☺😎😏 کوک:ولی من هیچی از تو نمیدونم باید یه روز همه ی علایقتو بهم بگی من:چرا الان نگم🙂 کوک:همین الان بگو بیا بشین زیاد سر پا وایسادی من:باشه
اینم رمان ها راستی چرا امروز کامنت نزاشتید☹😦😢
بقیش مال فردا
خدا:ساکت میشی یا بیام لهتون کنم😐 بشید مثل رومئو و ژولیت (ما از اونام سرتریم اینو بدون 😏😎به پای ما نمیرسن 😂😎)من خوابم میاد😴😭( و بارون میزنه از گریه خدا شدید تر میشه 😂🤣🤣شما اگه بخوای با پا لهمون کنی یهو یه چیزه گنده مثل پا میاد خونمونو خراب میکنه 😐😂😂🤣🤣🤣)
بعد جونگ کوک اومد منو کشید تو منو برد تو بغلش و لباشو گذاشت رو لبامو مک زد و خورد منم همراهیش کردم کوک:همه فهمیدن منو دوست داری من:من در این حد دوست دارم بعد دستشو محکم زد به کمرم و محکم لبامو مک میزد و میخورد دیوونه وار لبا همدیگرو مک میزدیم میخوردیم گاز میگرفتیم یه لحظم اینو نگه نمیداشتیم بعد از لبام جدا شد و پیشونیشو چسبوند به پیشونیم و پیشونیمونو میمالیدیم بهم بعد قشنگ فاصله گرفت چیزی به اندازه دو لای پارچه از هم فاصله ای نداشتیم همینجوری که وایساده بودیم جونگ کوک یکی از دستامو با دوتا دستاش گرفت و گذاشت رو صورت خودش و صورتشو کف دستم میمالید و اونم یکم گرفته بود همون پایین بود بعد منم دسته اونو گرفت و گذاشتم رو صورتم کوک:آیییی نرمه من:مال توهم خیلی نرمه 😍 بعد دستامونو گرفتیم و به هم گره زدیم جونگ کوک یکی از دستاشو آورد و زیر چونمو قلقلک داد و منم قلقلکم میومد من:ووییی نکن کوک:خوشت میاد من:خیلی حال میده اونم بیشتر میکشید من:نکن😄😂😆 کوک:یاد این گربه کوچولو ها افتادم😍 من:آه من گربه توهم کوک:تو همه کسه منی تو رو با دنیام عوض نمیکنم چه برسه گربه من فقط تو رو میخوام فقط تو تو تو تو من:من او تو شما😂 کوک:چرا رفتی تو فاز درس فارسی متنفرم ازش 😐😂 من:منم متنفرم کوک:از همه درسا بدم میاد جز ورزش و هنر من:میدونم کوک:تو همه چیه منو میدونی من:بلی☺😎😏 کوک:ولی من هیچی از تو نمیدونم باید یه روز همه ی علایقتو بهم بگی من:چرا الان نگم🙂 کوک:همین الان بگو بیا بشین زیاد سر پا وایسادی من:باشه
اینم رمان ها راستی چرا امروز کامنت نزاشتید☹😦😢
بقیش مال فردا
۸.۳k
۱۳ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.