چادر نماز
چادر نماز
قبل از عملیات خیبر در گردان زرهی در جبهه حضور داشتم . واحد تبلیغات ما دو تا چادر تهیه کرده بود و آن را به نام مسجد امام حسین (ع ) میشاختیم .
قرار شد اول ، حفاظت دو چادر را تأمین کنیم و بعد آن جا نماز جماعت برپا کنیم . تقریبا اندازه ی قد یک انسان دور تا دور چادرها را کیسه چیدیم تا از ترکش در امان باشد.
یک روز در حال خواندن نماز ظهر بودیم که هواپیمای دشمن وارد منطقه ی ما شد و صدای پدافندهای خودی فضا را پرکرد، ولی ما نماز را ادامه دادیم . بعد از چند لحظه بمباران خوشه ای آغاز شد و تعدادی از آنها هم در نزدیک چادر ما فرود آمد ولی هیچ کس نماز را ترک نکرد! بعد ازنماز که چادر را بررسی کردیم ، دیدیم حتی چند جای چادر هم سوراخ شده، ولی نمازگزاران آسیبی ندیده اند.
نماز جماعت یا نماز شب (عملیات محرم )
سال 1361 قبل از عملیات محرم بود که رزمندگان خود را برای عملیات آماده میکردند. من نیز در تیپ 17 علی بن ابیطالب (ع ) بودم . در آن روزها در کارخانه ی «سپنتا» مستقر شده بودیم . رزمنده ها در محوطه کارخانه چادر زده بودند، اما سالن بزرگی وجود داشت که معمولا نماز جماعت در داخل آن برگزار میشد.
گاهی وقتها بعد از نیمه های شب که از خواب بیدار میشدی، وقتی نگاهت به داخل سالن میافتاد، ابتدا فکر میکردی نماز جماعت داخل سالن برگزار میشود، اما بعدا به خود میآمدی که اکنون وقت هیچ کدام از نمازهای یومیه نیست . بلکه همه در حال نماز شب هستد! به هر قسمت سالن که چشمت میافتاد شاهد راز و نیاز بسیجیان و رزمندگانی بودی که غرق در معشوق خویش بودند. آیا آنها از خدای خود مقام و موقعیت میخواستند؟ آیا دنبال مال دنیا بودند؟ آیا...؟!
آنها طوری راز و نیاز میکردند که گویی عزیزترین شخص خود را از دست داده اند. اما همین عاشقان در صحنه های نبرد وقتی زمان موعود فرامی رسید ، شبانگاه ، بر قلب دشمن می زدند و با قدرت ، ایمان ، دشمن را به زانو درمیآوردند.
این قدرت و انگیزه چیزی نبود، مگر اثرات همان مناجات های شبانه و همان رابطه ی بین عبد و معبود.
مناجات تا اذان صبح (شهید سیداصغر توفیقی)
شهید توفیقی یکی از بچه های باصفا و قدیمی جبهه ، مسئول مخابران گردان حمزه بود. چند روز قبل ازعملیات والفجر هشت ، رزم شبانه داشتیم . رزم خیلی سنگینی بود. بعد از یک سری بد و بایست ها و ستون کشی ها، بچه ها را روانه چادرهایشان کردند. بعد از اینکه بچه ها خوابیدند، بعد مدتی نیروها را از چادرها بیرون کشیدند.
این دفعه ، بچه ها را کلی راه بردند. فشار سنگینی وارد کردند، تا نیروها برای عملیات آماده باشند. وقتی داشتیم به سمت چادرها برمیگشتیم ، دیدم «سیداصغر» مسیرش را عوض کرد و ستون را سپرد دست یکی از بچه ها. آن موقع توجهی به این قضیه نکردم . موقع اذان صبح که آمدم برای نماز، «سید اصغر» را دیدم که هنوز داشت مناجات می کرد .
با آن همه پیاده روی و ستون کشی شب قبل که رمق بچه ها را گرفته بود، اما نماز شبش ترک نشده بود و تا اذان صبح با خدای خودش راز و نیاز کرده بود.
#شهدا
قبل از عملیات خیبر در گردان زرهی در جبهه حضور داشتم . واحد تبلیغات ما دو تا چادر تهیه کرده بود و آن را به نام مسجد امام حسین (ع ) میشاختیم .
قرار شد اول ، حفاظت دو چادر را تأمین کنیم و بعد آن جا نماز جماعت برپا کنیم . تقریبا اندازه ی قد یک انسان دور تا دور چادرها را کیسه چیدیم تا از ترکش در امان باشد.
یک روز در حال خواندن نماز ظهر بودیم که هواپیمای دشمن وارد منطقه ی ما شد و صدای پدافندهای خودی فضا را پرکرد، ولی ما نماز را ادامه دادیم . بعد از چند لحظه بمباران خوشه ای آغاز شد و تعدادی از آنها هم در نزدیک چادر ما فرود آمد ولی هیچ کس نماز را ترک نکرد! بعد ازنماز که چادر را بررسی کردیم ، دیدیم حتی چند جای چادر هم سوراخ شده، ولی نمازگزاران آسیبی ندیده اند.
نماز جماعت یا نماز شب (عملیات محرم )
سال 1361 قبل از عملیات محرم بود که رزمندگان خود را برای عملیات آماده میکردند. من نیز در تیپ 17 علی بن ابیطالب (ع ) بودم . در آن روزها در کارخانه ی «سپنتا» مستقر شده بودیم . رزمنده ها در محوطه کارخانه چادر زده بودند، اما سالن بزرگی وجود داشت که معمولا نماز جماعت در داخل آن برگزار میشد.
گاهی وقتها بعد از نیمه های شب که از خواب بیدار میشدی، وقتی نگاهت به داخل سالن میافتاد، ابتدا فکر میکردی نماز جماعت داخل سالن برگزار میشود، اما بعدا به خود میآمدی که اکنون وقت هیچ کدام از نمازهای یومیه نیست . بلکه همه در حال نماز شب هستد! به هر قسمت سالن که چشمت میافتاد شاهد راز و نیاز بسیجیان و رزمندگانی بودی که غرق در معشوق خویش بودند. آیا آنها از خدای خود مقام و موقعیت میخواستند؟ آیا دنبال مال دنیا بودند؟ آیا...؟!
آنها طوری راز و نیاز میکردند که گویی عزیزترین شخص خود را از دست داده اند. اما همین عاشقان در صحنه های نبرد وقتی زمان موعود فرامی رسید ، شبانگاه ، بر قلب دشمن می زدند و با قدرت ، ایمان ، دشمن را به زانو درمیآوردند.
این قدرت و انگیزه چیزی نبود، مگر اثرات همان مناجات های شبانه و همان رابطه ی بین عبد و معبود.
مناجات تا اذان صبح (شهید سیداصغر توفیقی)
شهید توفیقی یکی از بچه های باصفا و قدیمی جبهه ، مسئول مخابران گردان حمزه بود. چند روز قبل ازعملیات والفجر هشت ، رزم شبانه داشتیم . رزم خیلی سنگینی بود. بعد از یک سری بد و بایست ها و ستون کشی ها، بچه ها را روانه چادرهایشان کردند. بعد از اینکه بچه ها خوابیدند، بعد مدتی نیروها را از چادرها بیرون کشیدند.
این دفعه ، بچه ها را کلی راه بردند. فشار سنگینی وارد کردند، تا نیروها برای عملیات آماده باشند. وقتی داشتیم به سمت چادرها برمیگشتیم ، دیدم «سیداصغر» مسیرش را عوض کرد و ستون را سپرد دست یکی از بچه ها. آن موقع توجهی به این قضیه نکردم . موقع اذان صبح که آمدم برای نماز، «سید اصغر» را دیدم که هنوز داشت مناجات می کرد .
با آن همه پیاده روی و ستون کشی شب قبل که رمق بچه ها را گرفته بود، اما نماز شبش ترک نشده بود و تا اذان صبح با خدای خودش راز و نیاز کرده بود.
#شهدا
۲.۱k
۲۹ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.