تک پارتی:)
علامت حرف و حرکت های کیم:"
علامت حرف و حرکت های ات: '
'-هوا سرده و داره بارون میباره، ما داریم قدم میزنیم و حرف میزنیم
اگه الان اون اتفاق بیوفته چی؟'
"نمیوفته
_وایمیستیم
_دستمو روی شونه هات میزارم
چرا آنقدر نگرانی؟
از حال لذت ببره
همین چیز های کوچک هستن که توی خاطرات میمونن"
'خوبه که تورو دارم:)
-دوباره قدم زنون دستتو میگیرم
هوا سرده نه؟ شبیهه زندگیم..'
"دستت هات سرد شدن
_بخاری جیبی کوچکی در میآورم و به سمت تو میگیرم
میتونم این دست های سرد و بی روحتو گرم کنم؟:)"
'میتونی؟
-بهت نگاه میکنم و خسته لبخند میزنم
نمیدونم، اگه بخوای یا بشه؟:)'
"منو نمیشناسی؟
هر اتفاقی که من بخوام به بهترین روش اتفاق میوفته...
اجازه دارم؟
میتونم مثل همین بخاری زندگیتو تغییر بدم؟:)"
'معلومه که داری، تازه خوشحالم میشم اگه بتونی:)
ولی من اینقدر خوش شانس نبودم که تورو داشته باشم، یه معجزه؟!
-لبخند میزنم، موهام و لباسام بخاطر بارون شدید خیس شده'
"_کاملا آروم لب هایم را روی لب هایشم میگذارم
_و آروم شروع به مک زدن میکنم"
'-بی حرکت فقط دارم میفهمم چه اتفاقی داره میوفته
-اینقد خستم که حتی انرژی تعجب یا شکه شدن رو هم ندارم
-فقط بین بوسه ها، همراه با بارون اشکام میریزن و بوسمون با طعم شور اشک هام ترکیب میشه'
"طمع لب هاش از عسل زنبور های عسل شیرین تر بود
او یک الهه نازه"
'-آروم فقط دستم رو روی شونه هاش میزارم و همراهی میکنم، افراد با چتر و با قدم های بلند از کنارمون میگذرن و نیم نگاهی بهمون میندازن
ولی دیگه چیزی برام مهم نبود'
"اهمیتی نداره
بزار مردم ببینن
ببینن تو برای منی"
'-بعد از بوسه، سرم رو پایین میندازم تا خجالتم معلوم نباشه..
-بارون شدید تر و شدید تر میشه و هوا سردتر
-از توی جیب هودیم یه پاکت سیگار در میارم
میکشی؟
-یه نخ از توش در میارم و بین لب هام قرار میدم'
ادامه دارد؟!:)
علامت حرف و حرکت های ات: '
'-هوا سرده و داره بارون میباره، ما داریم قدم میزنیم و حرف میزنیم
اگه الان اون اتفاق بیوفته چی؟'
"نمیوفته
_وایمیستیم
_دستمو روی شونه هات میزارم
چرا آنقدر نگرانی؟
از حال لذت ببره
همین چیز های کوچک هستن که توی خاطرات میمونن"
'خوبه که تورو دارم:)
-دوباره قدم زنون دستتو میگیرم
هوا سرده نه؟ شبیهه زندگیم..'
"دستت هات سرد شدن
_بخاری جیبی کوچکی در میآورم و به سمت تو میگیرم
میتونم این دست های سرد و بی روحتو گرم کنم؟:)"
'میتونی؟
-بهت نگاه میکنم و خسته لبخند میزنم
نمیدونم، اگه بخوای یا بشه؟:)'
"منو نمیشناسی؟
هر اتفاقی که من بخوام به بهترین روش اتفاق میوفته...
اجازه دارم؟
میتونم مثل همین بخاری زندگیتو تغییر بدم؟:)"
'معلومه که داری، تازه خوشحالم میشم اگه بتونی:)
ولی من اینقدر خوش شانس نبودم که تورو داشته باشم، یه معجزه؟!
-لبخند میزنم، موهام و لباسام بخاطر بارون شدید خیس شده'
"_کاملا آروم لب هایم را روی لب هایشم میگذارم
_و آروم شروع به مک زدن میکنم"
'-بی حرکت فقط دارم میفهمم چه اتفاقی داره میوفته
-اینقد خستم که حتی انرژی تعجب یا شکه شدن رو هم ندارم
-فقط بین بوسه ها، همراه با بارون اشکام میریزن و بوسمون با طعم شور اشک هام ترکیب میشه'
"طمع لب هاش از عسل زنبور های عسل شیرین تر بود
او یک الهه نازه"
'-آروم فقط دستم رو روی شونه هاش میزارم و همراهی میکنم، افراد با چتر و با قدم های بلند از کنارمون میگذرن و نیم نگاهی بهمون میندازن
ولی دیگه چیزی برام مهم نبود'
"اهمیتی نداره
بزار مردم ببینن
ببینن تو برای منی"
'-بعد از بوسه، سرم رو پایین میندازم تا خجالتم معلوم نباشه..
-بارون شدید تر و شدید تر میشه و هوا سردتر
-از توی جیب هودیم یه پاکت سیگار در میارم
میکشی؟
-یه نخ از توش در میارم و بین لب هام قرار میدم'
ادامه دارد؟!:)
۶.۰k
۰۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.