رز خونی
#رزخونی
#part:4
کوک:آسیبی که ندیدی
رز:نه ولی غذامون پرید
کوک:خودم یه چیزی میگیرم تو برو تو برکه
رز:تنها
کوک:آره برو سمت قار
رز:باشه
رز سمت قار برگشت و پرید تو دریاچه و ساعت ها تو آب بود و به ماهی های زیر آب نگاه میکرد و بعد رفت بالا رو آب با دیدن کوک بهش دست تکون داد
رز:اومدی
کوک:غذامون آمادست
دخترک از آب بیرون اومد و به غذا نگاه کرد
رز:این چیه؟
کوک:روباه
رز:بیچاره قرار نبود روباه و پلنگ بگیری
کوک:بیخیال یه امشبه
رز:باشه
رز آتیش درست میکرد چندتا سنگ برداشت و اونارو به هم زد بعد چند بار زدن آتیش روشن شد کوک چوبی که توش بدن روباه بود رو رو آتیش گرفت و رز هم کنارش نشست دوتا چوب بود بعد از پخته شدنش شروع کردن به خوردنش
رز:یه سوال بپرسم
کوک:میشنوم
رز:چیشد که سر از همچین جایی در آوردی
کوک:چرا میخوای بدونی
رز:نباید بدونم از کجا اومدی تو یه خونآشامی قطعا خانواده هم داری
کوک:درسته اسمم جونگ کوکه ولی بهم میگن کنت دراکولا پادشاه خوناشام ها در واقع خوناشام هایه زیادی پیشم زندگی میکنن و من توشون حاکمیت میکنم که آدما به قصر حمله کردن مجبور بودم فرار کنم ولی وقت قرارم یکیشون با اصلحه شکاری زدم
رز:و بعد سر از اینجا در آوردی اینکه هنوز کسایی هستن مثل خودت باهات زندگی میکنن خیلی خوبه ولی من آخرین پری دریایم من زندگی خوبی داشتم تا اینکه دزدایه دریایی بهمون حمله کردن پدر و مادرم رو بردن و من موندم منم فرار کردم ولی به یه کشتی برخورد کردم بعد از اون از اینجا سر در آوردم و بعد از اون اینجا موندم و بزرگ شدم
کوک دستشو رو دست رز گذاشت به عنوان همدردی
رز:بیا بریم تو آب
کوک:باهم؟
رز:مشکلش چیه تمیز میشی
کوک:این آب خودش کثیفه
رز:آب داره برق میزنه از شدت شفافی بعد میگی کثیفه؟بیا دیگه
رز سمت آب رفت و پرید توش کوک هم بعد از چند دقیقه دنبالش رفت و پرید تو آب چون قدرت فراطبیعی داشت واسش راحت بود رز باز هم با همون دم آبی رنگ و خوشگل طرف کوک رفت سری نرم دمش رو به صورت کوک زد و خندید کوک لبخند محوی زد و دنبالش رفت کوک بیشتر واسه داشتنش مسمم بود نه از رو عشق واسه حیله گری طمع کوک رز نزدیک کوک شد و گونشو لیس زد کوک رفت سمت بیرون آب که رز پرید بیرون مثل یه ماهی دوباره شیرجه زد تو آب توری که دمش رو هوا موند و باهاش تو آب رفت کوک دوباره رفت زیر آب دست رز رو گرفت که رز دورش چرخید و پشتش قرار گرفت و.....
#part:4
کوک:آسیبی که ندیدی
رز:نه ولی غذامون پرید
کوک:خودم یه چیزی میگیرم تو برو تو برکه
رز:تنها
کوک:آره برو سمت قار
رز:باشه
رز سمت قار برگشت و پرید تو دریاچه و ساعت ها تو آب بود و به ماهی های زیر آب نگاه میکرد و بعد رفت بالا رو آب با دیدن کوک بهش دست تکون داد
رز:اومدی
کوک:غذامون آمادست
دخترک از آب بیرون اومد و به غذا نگاه کرد
رز:این چیه؟
کوک:روباه
رز:بیچاره قرار نبود روباه و پلنگ بگیری
کوک:بیخیال یه امشبه
رز:باشه
رز آتیش درست میکرد چندتا سنگ برداشت و اونارو به هم زد بعد چند بار زدن آتیش روشن شد کوک چوبی که توش بدن روباه بود رو رو آتیش گرفت و رز هم کنارش نشست دوتا چوب بود بعد از پخته شدنش شروع کردن به خوردنش
رز:یه سوال بپرسم
کوک:میشنوم
رز:چیشد که سر از همچین جایی در آوردی
کوک:چرا میخوای بدونی
رز:نباید بدونم از کجا اومدی تو یه خونآشامی قطعا خانواده هم داری
کوک:درسته اسمم جونگ کوکه ولی بهم میگن کنت دراکولا پادشاه خوناشام ها در واقع خوناشام هایه زیادی پیشم زندگی میکنن و من توشون حاکمیت میکنم که آدما به قصر حمله کردن مجبور بودم فرار کنم ولی وقت قرارم یکیشون با اصلحه شکاری زدم
رز:و بعد سر از اینجا در آوردی اینکه هنوز کسایی هستن مثل خودت باهات زندگی میکنن خیلی خوبه ولی من آخرین پری دریایم من زندگی خوبی داشتم تا اینکه دزدایه دریایی بهمون حمله کردن پدر و مادرم رو بردن و من موندم منم فرار کردم ولی به یه کشتی برخورد کردم بعد از اون از اینجا سر در آوردم و بعد از اون اینجا موندم و بزرگ شدم
کوک دستشو رو دست رز گذاشت به عنوان همدردی
رز:بیا بریم تو آب
کوک:باهم؟
رز:مشکلش چیه تمیز میشی
کوک:این آب خودش کثیفه
رز:آب داره برق میزنه از شدت شفافی بعد میگی کثیفه؟بیا دیگه
رز سمت آب رفت و پرید توش کوک هم بعد از چند دقیقه دنبالش رفت و پرید تو آب چون قدرت فراطبیعی داشت واسش راحت بود رز باز هم با همون دم آبی رنگ و خوشگل طرف کوک رفت سری نرم دمش رو به صورت کوک زد و خندید کوک لبخند محوی زد و دنبالش رفت کوک بیشتر واسه داشتنش مسمم بود نه از رو عشق واسه حیله گری طمع کوک رز نزدیک کوک شد و گونشو لیس زد کوک رفت سمت بیرون آب که رز پرید بیرون مثل یه ماهی دوباره شیرجه زد تو آب توری که دمش رو هوا موند و باهاش تو آب رفت کوک دوباره رفت زیر آب دست رز رو گرفت که رز دورش چرخید و پشتش قرار گرفت و.....
۱.۴k
۱۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.