پارت۳
پارت۳
وقتی دخترش بودی وخیلی روی نمراتت حساس بود
وقتی به خونه رسیدن هایون یه سلام پر از بغض کرد و رفت توی اتاق
هایون:سلام(بغض)
جیا:سلام دخترم دست و روتو بشور بیا غذا
هایون:ممنون میل ندارم
و رفت توی اتاق و در رو قفل کرد
جیا: این چشه
جونگکوک: چمیدونم
جیا: کی میخوای باهاش اشتی کنی
جونگکوک:ولم کن تروخدا
جیا:جونگکوک توکه میدونی چقدر دوست داره اون حتی طاقت اینکه باتو قهر باشه رو نداره برو اشتی کن
جونگکوک:جیا باید یکم ادب بشه نباید فک کنه چون باباش آدم معروفیه میتونه دیگه درس نخونه و هرکاری دوست داره انجام بده
جیا:تو از کی اینجوری شدی
جونگکوک:بس کن دیگه
جیا:باشه باشه اصن هرچی تو بگی ولی بزا یچی بهت بگم اولن همه چی نمره نمیشه و حالا یبار نمره پایین گرفته و خب جبرانش میکنه اون حتی یه کلمه راجب اینکه توی مدرسه چیکار میکنه یا نمیکنه نمیگه بهمون میدونی چند نفر فقط بخاطر این که اون دختر توعه چقدر اذیتش میکنن
جونگکوک:بسه به موقع خودم از دلش درمیارم ولی الان نه
جیا: باشه باشه من دیگه چیزی نمیگم هرکاری میخوای کن
*پرش زمانی به شب*
هایون:ما...مامان(بغض)
جیا:جانم
هایون:میگم قرص مسکن داری بهم بدی(بغض)
جیا:ار......(که جونگکوک حرفش و قطع میکنه)
جونگکوک:براچی میخوای قرص مسکن نکنه زیر*خوابی کردی که قرص مسکن میخوای ها(عصبی)
هایون:بابا اصن معلوم هست چی میگی چرا انقدر بهم بی احترامی میکنی ها یعنی هرکسی قرص مسکن میخواد یکاری کرده چطور به دختر خودت که از خون و گوشت خودته اینجوری میگی اگرسربارتم بگو تعارف نکن اصن بندازم بیرون راحت باشه(بغض شدید)
که جونگکوک از روی مبل بلند میشه میاد روبه روی هایون
جونگکوک:از کی تا حالا انقدر تو بی ادب شدی ها از فردا گوشی تعطیل مدرسه هم خودم میبرمت میارمت حق هم نداری از خونه بزنی بیرون فهمیدی (عصبی)
هایون:واقعا دستت دردنکنه(که بغضش میشکنه و میره تو اتاق)
جیا:جونگکوک خیلی زیاده روی کردی این چه حرفی بود زدی ها
جونگکوک:خب خب حق باتوعه زیاد روی کردم ولی خب اونم خیلی بی ادبه
جیا:تو اون جونگکوکی که من میشناختم نیستی خیلی عوض شدی
جونگکوک:باشه تو ببخش قول میدم فردا از دلش دربیارم خوبه
جیا:باشه خوبه
هایون انقدر گریه کرده بود که خوابش برده بود
*پرش زمانی به فردا*
................
وقتی دخترش بودی وخیلی روی نمراتت حساس بود
وقتی به خونه رسیدن هایون یه سلام پر از بغض کرد و رفت توی اتاق
هایون:سلام(بغض)
جیا:سلام دخترم دست و روتو بشور بیا غذا
هایون:ممنون میل ندارم
و رفت توی اتاق و در رو قفل کرد
جیا: این چشه
جونگکوک: چمیدونم
جیا: کی میخوای باهاش اشتی کنی
جونگکوک:ولم کن تروخدا
جیا:جونگکوک توکه میدونی چقدر دوست داره اون حتی طاقت اینکه باتو قهر باشه رو نداره برو اشتی کن
جونگکوک:جیا باید یکم ادب بشه نباید فک کنه چون باباش آدم معروفیه میتونه دیگه درس نخونه و هرکاری دوست داره انجام بده
جیا:تو از کی اینجوری شدی
جونگکوک:بس کن دیگه
جیا:باشه باشه اصن هرچی تو بگی ولی بزا یچی بهت بگم اولن همه چی نمره نمیشه و حالا یبار نمره پایین گرفته و خب جبرانش میکنه اون حتی یه کلمه راجب اینکه توی مدرسه چیکار میکنه یا نمیکنه نمیگه بهمون میدونی چند نفر فقط بخاطر این که اون دختر توعه چقدر اذیتش میکنن
جونگکوک:بسه به موقع خودم از دلش درمیارم ولی الان نه
جیا: باشه باشه من دیگه چیزی نمیگم هرکاری میخوای کن
*پرش زمانی به شب*
هایون:ما...مامان(بغض)
جیا:جانم
هایون:میگم قرص مسکن داری بهم بدی(بغض)
جیا:ار......(که جونگکوک حرفش و قطع میکنه)
جونگکوک:براچی میخوای قرص مسکن نکنه زیر*خوابی کردی که قرص مسکن میخوای ها(عصبی)
هایون:بابا اصن معلوم هست چی میگی چرا انقدر بهم بی احترامی میکنی ها یعنی هرکسی قرص مسکن میخواد یکاری کرده چطور به دختر خودت که از خون و گوشت خودته اینجوری میگی اگرسربارتم بگو تعارف نکن اصن بندازم بیرون راحت باشه(بغض شدید)
که جونگکوک از روی مبل بلند میشه میاد روبه روی هایون
جونگکوک:از کی تا حالا انقدر تو بی ادب شدی ها از فردا گوشی تعطیل مدرسه هم خودم میبرمت میارمت حق هم نداری از خونه بزنی بیرون فهمیدی (عصبی)
هایون:واقعا دستت دردنکنه(که بغضش میشکنه و میره تو اتاق)
جیا:جونگکوک خیلی زیاده روی کردی این چه حرفی بود زدی ها
جونگکوک:خب خب حق باتوعه زیاد روی کردم ولی خب اونم خیلی بی ادبه
جیا:تو اون جونگکوکی که من میشناختم نیستی خیلی عوض شدی
جونگکوک:باشه تو ببخش قول میدم فردا از دلش دربیارم خوبه
جیا:باشه خوبه
هایون انقدر گریه کرده بود که خوابش برده بود
*پرش زمانی به فردا*
................
۲.۹k
۱۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.