و آفتاب مژه های مشکی اش را زیبا تر از همیشه جلوه می داد و
و آفتاب مژه های مشکی اش را زیبا تر از همیشه جلوه می داد و من بیشتر از همیشه محو آن صورت خالی از بدی اش شدم ...
با لبخندی بر روی لبان قرمزش در دشت میچرخید و دامن رنگینش را باد جابه جا میکرد ، پلک زدن کار سختی بود وقتی همچین فرشته ای را در کنار خود داشته باشی ، اما من پلک زدم ، و او رفت!
برای همیشه از آن دشت سبز رفت ، دشت دیگر مثل سابق سبز نبود و من مثل سابق دیگر پلک نزدم تا شاید دوباره ببینمش !
با لبخندی بر روی لبان قرمزش در دشت میچرخید و دامن رنگینش را باد جابه جا میکرد ، پلک زدن کار سختی بود وقتی همچین فرشته ای را در کنار خود داشته باشی ، اما من پلک زدم ، و او رفت!
برای همیشه از آن دشت سبز رفت ، دشت دیگر مثل سابق سبز نبود و من مثل سابق دیگر پلک نزدم تا شاید دوباره ببینمش !
۸۷۷
۰۶ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.