برترین عشق پارت ۳۸
کوک:یون هی من:واقعا همچین فکر کردی عوضی من فقط عاشق توام فقط تو بفهم اینو جونگ کوک به من اعتماد نداری کوک:چرا دارم من:پس چرا یجوری برخورد کردی انگار اونو دوست دارم میگم ازش متنفرم حالم ازش بهم میخوره اون یه دختر بازه معلوم نیست الان با کیه و به کی داره خیانت میکنه برای چی باید عاشق اون باشم یکم فکر کن تو خودت منو میشانسی تا حالا شده وقتی بچه بودیم من با یکی دیگه باشم کوک:باشه عزیزم من فقط عصبانی شدم بعد باهاش قهر کردم و رفتم تو اتاق نشستم و در بستم و قفل کرد کوک:یون هی عشقم یه دقیقه به من گوش کن خوب من وقتی اونجوری دیدم خیلی شوکه شوم یون هی لطفا قهر نکن بعد زدم زیر گریه کوک:یون هی یون هی عشقم لطفا گریه نکن خواهش میکنم این در و باز کن بزار بیام تو حداقل لبات و ببوسم بلکه از دلت در بیارم عشقم یهو دیدم صدا بسته شدن در اومد جونگ کوک رفت بیرون منم در و باز کردم و رفتم بیرون من:جونگ کوک بعد نشستم رو زمین و گریه میکردم من:سوجون عوضی بعد چند دقیقه گریه کردن در زدن منم رفتم سریع در و باز کردم جونگ کوک بود بعد یه شاخه گل گرفت جلوم اونم گل رز کوک:اینو برات گرفتم که از دلت در بیارم منو ببخش من اشتباه کردم گل و ازش گرفتم کوک:آشتی میدونم کمه من خندیدم چی میدیدم حس میکردم رفتیم به گذشته جونگ کوک همون حرفارو میزد که وقتی قهر میکردم و میخواست باهاش آشتی کنم میگفت بهم من:تو خودت برام کافی بعد گل و انداختم اونور که جونگ کوک اومد تو و منو برد عقب کتشو در آورد انداخت اونور منم کتمو در آوردم بعد وایسادیم سریع اومد سمتم دو تا دستاشو گذاشت رو صورتم و لباشو بدون هیچ مکسی گذاشت رو لبام (مثبت ۱۸ داریم 😈🔞😂😂😂) و تند تند میخورد و گاز میگرفت منم همراهیش کردم بعد دستشو برد سمت کمرم منم دستامو دور گردنش حلقه کردم با سرعت بردتم سمت اتاق میرفتم عقب عقب خیلی تند تند کوک:گفته بودم تو مال منی بعد حلم داد تو تخت افتادم رو تخت بعد لباسشو در آورد پرت کرد اونور قشنگ لخت شد کمربندشم در آورد بعد اومد طرف من و اومد نشست روم لباس من راحت پاره میشد
۲۶.۸k
۱۰ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.