عشق بی انتها پارت ۹۶
#بوساگ
گفت پاشو بریم شام درست کنیم من:نه کوک:پاشو ببینم تنبل خان من:باشه پاشدیم رفتیم سمت آشپز خونه پیش بندامونو برای هم بستیم اول جونگ کوک برای من بست پیش بندو آورد انداخت تو گردنم بعد بندشم برد برد از مابین دستام رد کرد و کمرمو گرفتو بندشو پشتم بست و بهم نگاه میکرد حالا نوبت من بود که براش ببندم پیش بندو برداشتم انداختم رو گردنش چون قدشم بلند بود باید میرفتم رو پنجه پاهام کوک:دستت نمیرسه من:از بس قدت بلند باید برم رو پنجه پام وایستم کوک:یجوری میگی قدم بلند انگار اندازه زرافم من:زرافه اندازه زرافه بودی باید میگرفتی بلندم میکردی😂 کوک:ههههه شوخی باحالی بود من:شوخی نکردم جدی گفتم کوک:بچه پررو من:نوچ نوچ نوچ کوک:برا من نوچ نوچ نکن من:چلا خوفه کوک:اشلا خوف نیش من:یاااا خوفه اوپا کوک:من اوپا نیستم من:پس چی میشه توضیح بدی چی اوپا که نیستی بیبی که نیستی پس چی اینو به من بگو کوک:من نه بیبیم نه اوپا اعصابم خورد میشه من:اوه اوه غلط کردم نمیگم کوک:اما برای تو عب نداره من:یعنی اگه بگم نمیزنیم کوک:نه ولی تنبیهت اینکه هفت دقیقه بدون اینکه نفس بهت بدم ببوسمت من:خوب بگو دیگه میکشیم به اون شکل کوک:نمیدونم شاید من:دلت میاد عشق خودتو بکشی پیش بندو براش بستم بعد با یه دستش کمر منو گرفت کشید چسبوند به خودش کوک:بیااینجا ببینم من:نه دلت میاد کوک:نه دلم نمیاد انقدر کیوت بازی در نیار توله من:پاچیچام کوک:لعنتی قلبم در اومد من:تو که قلبتو فوت کردی تو صورتم کوک:توهم کردی من:آره یعنی قلبت بهم وصله کوک:قلب توهم به من وصله خانوم خوشگلم من:خوب شروع کنیم کوک:صبر کن ببینمت من:بیا کوک: چقدر بهت میاد پیش بند اوخخخ من:میخوای به عنوان لباس ازش استفاده کنم کوک:نه نمیخوام ولی تو تنه تو عسل میزنه من:هوم بریم انقدر زبون بازی نکن کوک:باشه😂 شروع کردیم به غذا پختن من پیازو کوجه و هویجو خورد کردم جونگ کوکم بقیه کارا اول گوجه هارو خورد کردم بعد پیاز بعدم هویج وایی پیاز😐😭😐💔 گوجه هارو خورد کردم رفتم سراغ پیاز پیازارو خورد چشمام میسوخت و اشک میومد بعد جونگ کوک اومد کوک:چیه من:چشمام میسوزه نمیبینم😭 کوک:گریه میکنی چرا من:بابا از این پیازاس کوک:باز کن چشماتو من:نمی تونم کوک:بوساگ میگم باز کن چشمامو یکیشو باز کردم کوک:اوه دختر چقدر چشمات قرمز شده بعد هردوتاشو جونگ کوک رفت یه دستمال کاغذی برام آورد اشکامو پاک کرد کوک:صبر کن کاری نکن چشم بسته من:باشه بعد روی چشمامو بوسه زد کوک:چشماتو باز کن چشمامو باز کردم کوک:خوبه دیگه نمیسوزه من:نه نمیسوزه کوک:خوب بریم به کارمون برسیم اما پیاز بده به من من:باشه کوک: به جاش تو کاهو هارو خورد کن
گفت پاشو بریم شام درست کنیم من:نه کوک:پاشو ببینم تنبل خان من:باشه پاشدیم رفتیم سمت آشپز خونه پیش بندامونو برای هم بستیم اول جونگ کوک برای من بست پیش بندو آورد انداخت تو گردنم بعد بندشم برد برد از مابین دستام رد کرد و کمرمو گرفتو بندشو پشتم بست و بهم نگاه میکرد حالا نوبت من بود که براش ببندم پیش بندو برداشتم انداختم رو گردنش چون قدشم بلند بود باید میرفتم رو پنجه پاهام کوک:دستت نمیرسه من:از بس قدت بلند باید برم رو پنجه پام وایستم کوک:یجوری میگی قدم بلند انگار اندازه زرافم من:زرافه اندازه زرافه بودی باید میگرفتی بلندم میکردی😂 کوک:ههههه شوخی باحالی بود من:شوخی نکردم جدی گفتم کوک:بچه پررو من:نوچ نوچ نوچ کوک:برا من نوچ نوچ نکن من:چلا خوفه کوک:اشلا خوف نیش من:یاااا خوفه اوپا کوک:من اوپا نیستم من:پس چی میشه توضیح بدی چی اوپا که نیستی بیبی که نیستی پس چی اینو به من بگو کوک:من نه بیبیم نه اوپا اعصابم خورد میشه من:اوه اوه غلط کردم نمیگم کوک:اما برای تو عب نداره من:یعنی اگه بگم نمیزنیم کوک:نه ولی تنبیهت اینکه هفت دقیقه بدون اینکه نفس بهت بدم ببوسمت من:خوب بگو دیگه میکشیم به اون شکل کوک:نمیدونم شاید من:دلت میاد عشق خودتو بکشی پیش بندو براش بستم بعد با یه دستش کمر منو گرفت کشید چسبوند به خودش کوک:بیااینجا ببینم من:نه دلت میاد کوک:نه دلم نمیاد انقدر کیوت بازی در نیار توله من:پاچیچام کوک:لعنتی قلبم در اومد من:تو که قلبتو فوت کردی تو صورتم کوک:توهم کردی من:آره یعنی قلبت بهم وصله کوک:قلب توهم به من وصله خانوم خوشگلم من:خوب شروع کنیم کوک:صبر کن ببینمت من:بیا کوک: چقدر بهت میاد پیش بند اوخخخ من:میخوای به عنوان لباس ازش استفاده کنم کوک:نه نمیخوام ولی تو تنه تو عسل میزنه من:هوم بریم انقدر زبون بازی نکن کوک:باشه😂 شروع کردیم به غذا پختن من پیازو کوجه و هویجو خورد کردم جونگ کوکم بقیه کارا اول گوجه هارو خورد کردم بعد پیاز بعدم هویج وایی پیاز😐😭😐💔 گوجه هارو خورد کردم رفتم سراغ پیاز پیازارو خورد چشمام میسوخت و اشک میومد بعد جونگ کوک اومد کوک:چیه من:چشمام میسوزه نمیبینم😭 کوک:گریه میکنی چرا من:بابا از این پیازاس کوک:باز کن چشماتو من:نمی تونم کوک:بوساگ میگم باز کن چشمامو یکیشو باز کردم کوک:اوه دختر چقدر چشمات قرمز شده بعد هردوتاشو جونگ کوک رفت یه دستمال کاغذی برام آورد اشکامو پاک کرد کوک:صبر کن کاری نکن چشم بسته من:باشه بعد روی چشمامو بوسه زد کوک:چشماتو باز کن چشمامو باز کردم کوک:خوبه دیگه نمیسوزه من:نه نمیسوزه کوک:خوب بریم به کارمون برسیم اما پیاز بده به من من:باشه کوک: به جاش تو کاهو هارو خورد کن
۱۱.۱k
۱۶ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.