جهت مخالف
جهت مخالف
پارت ۱۳
ادمین ویو:
موران:حرفاتو زمانی گوش میدم که اینقد نزدیکم نباشی
موران بین دستای جیانگ محاصره شده بود و مستقیم به چشماش نگا می کرد جیانگ دستاشو برداشت و اونا رو کرد توی جیباش
جیانگ:ببین موران من که صد بار بهت گفتم امکان نداره من تورو ول کنم اون یه اشتباه بود اون زمانی که توی عمارت قلبیت داشتن تیر می زدن من تورو با یکی دیگه اشتباه گرفتم
موران:و دستشو گرفتی و اونو مخفی کردی و بعد به روی خودم نیوردی که بو...
جیانگ:من فقط دیدم تو نیستی و سریع از اونجا دور شدممم این صد بار
موران حقیقتو می دونست چون با چشمای خودش دیده بود و دیگه زیر بار حرفای مهربونانه و فریبکارانهی جیانگ نمی رفت
ات:منم با چشمای خودم دیدم لااقل مغز که دارم چیزی که دیدمو تحلیل کنه
جیانگ:موران باور کن خواهش می کنم
ات:کافیه(داد)
ات:اگه یه بار دیگه دور و بر خودم و جون... یه رین تورو ببینم همونجا از زندگی نا امیدت می کنم
موران سریع از اتاق خارج شد و رفت سمت هانا و جونگکوک که فرد قریبهایی رو اونجا دید اماده شده که اونو از وسط نصف کنه که هانا جلوشو گرفت
هانا:او او او موران اروم باش نمیخوای که کاری با شوهرم کنی؟(خنده)
باد موران خوابید و نشست کنار جونگکوک
لیان:خب پس ایشون واقعن جونگکوکه
ات:اینجا چی کار می کنی اینجا برای شما که حتی نمی تونی تفنگو بگیری دستت خیلی خطر داره(چشم غره و طعنه)
لیان:هانا بهم گفت بیام
ات:مشخصه(زیر لب)
کوک:بسه دیگه موران انگار می خوای قورتش بدی مثلن دوستته اینقد بی حوصله هم نباش امروز که اومدیم مهمونی بی خیال جیانگ باشیم بهتره و خودمون خوش باشیم
هانا:عاره منم همین نظرو دارم
لیان:خب پس می رم یه چیزی سفارش بدم
با رفتن لیان ات دید که جیانگ داره از پله ها پایین میاد انگار جونگکوکم متوجه شده بود چون پستشو گذاشت روی کمر ات
هانا:اووو
ات:هی این فقط برای نقش بازی کردنه
بعد از اینکه لیان اومد و کلی به ات و جونگکوک نیش زد یکی از اجوما ها اومد و نوشیدی اورد
ات:برای با دوم زیاد نخورید
برگشت سمت جونگکوک که چشماش برق میزد
ات:مخصوصا شما یه رین
لیان:یه رین؟
هانا:اسم رمزه
پارت ۱۳
ادمین ویو:
موران:حرفاتو زمانی گوش میدم که اینقد نزدیکم نباشی
موران بین دستای جیانگ محاصره شده بود و مستقیم به چشماش نگا می کرد جیانگ دستاشو برداشت و اونا رو کرد توی جیباش
جیانگ:ببین موران من که صد بار بهت گفتم امکان نداره من تورو ول کنم اون یه اشتباه بود اون زمانی که توی عمارت قلبیت داشتن تیر می زدن من تورو با یکی دیگه اشتباه گرفتم
موران:و دستشو گرفتی و اونو مخفی کردی و بعد به روی خودم نیوردی که بو...
جیانگ:من فقط دیدم تو نیستی و سریع از اونجا دور شدممم این صد بار
موران حقیقتو می دونست چون با چشمای خودش دیده بود و دیگه زیر بار حرفای مهربونانه و فریبکارانهی جیانگ نمی رفت
ات:منم با چشمای خودم دیدم لااقل مغز که دارم چیزی که دیدمو تحلیل کنه
جیانگ:موران باور کن خواهش می کنم
ات:کافیه(داد)
ات:اگه یه بار دیگه دور و بر خودم و جون... یه رین تورو ببینم همونجا از زندگی نا امیدت می کنم
موران سریع از اتاق خارج شد و رفت سمت هانا و جونگکوک که فرد قریبهایی رو اونجا دید اماده شده که اونو از وسط نصف کنه که هانا جلوشو گرفت
هانا:او او او موران اروم باش نمیخوای که کاری با شوهرم کنی؟(خنده)
باد موران خوابید و نشست کنار جونگکوک
لیان:خب پس ایشون واقعن جونگکوکه
ات:اینجا چی کار می کنی اینجا برای شما که حتی نمی تونی تفنگو بگیری دستت خیلی خطر داره(چشم غره و طعنه)
لیان:هانا بهم گفت بیام
ات:مشخصه(زیر لب)
کوک:بسه دیگه موران انگار می خوای قورتش بدی مثلن دوستته اینقد بی حوصله هم نباش امروز که اومدیم مهمونی بی خیال جیانگ باشیم بهتره و خودمون خوش باشیم
هانا:عاره منم همین نظرو دارم
لیان:خب پس می رم یه چیزی سفارش بدم
با رفتن لیان ات دید که جیانگ داره از پله ها پایین میاد انگار جونگکوکم متوجه شده بود چون پستشو گذاشت روی کمر ات
هانا:اووو
ات:هی این فقط برای نقش بازی کردنه
بعد از اینکه لیان اومد و کلی به ات و جونگکوک نیش زد یکی از اجوما ها اومد و نوشیدی اورد
ات:برای با دوم زیاد نخورید
برگشت سمت جونگکوک که چشماش برق میزد
ات:مخصوصا شما یه رین
لیان:یه رین؟
هانا:اسم رمزه
۳.۷k
۱۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.