شاعرم کردی... بیابان دیدم و دریا نوشتم
شاعرم کردی... بیابان دیدم و دریا نوشتم
تلخ را شیرین سرودم، زشت را زیبا نوشتم
چشم وا کردم به روی زندگی کابوس دیدم
چشم بستم خط به خط کابوس را رویا نوشتم
از دل آزرده ام با هیچ کس چیزی نگفتم
بارها از بهره نابرده ام اما نوشتم
تا کسی از چشم هایم شکوه هایم را نخواند
اشک را در پرده پنهان، خنده را پیدا نوشتم
سوختم یک عمر، آهی از لبم آیا شنیدی؟
از دهان خونچکان زخم ها آیا نوشتم؟
سرنوشت خویش را از روز اول دیده بودم
در خیابان های سرد شب تو را تنها نوشتم ...
تلخ را شیرین سرودم، زشت را زیبا نوشتم
چشم وا کردم به روی زندگی کابوس دیدم
چشم بستم خط به خط کابوس را رویا نوشتم
از دل آزرده ام با هیچ کس چیزی نگفتم
بارها از بهره نابرده ام اما نوشتم
تا کسی از چشم هایم شکوه هایم را نخواند
اشک را در پرده پنهان، خنده را پیدا نوشتم
سوختم یک عمر، آهی از لبم آیا شنیدی؟
از دهان خونچکان زخم ها آیا نوشتم؟
سرنوشت خویش را از روز اول دیده بودم
در خیابان های سرد شب تو را تنها نوشتم ...
۲۰.۰k
۱۶ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.