➖⃟♥️•• 𝒓𝒊𝒈𝒉𝒕 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 𝒑⁷¹
_باشه باشه
_من...میرم حموم و رفت سمت حموم
چشامو بستم و به مبل تکیه دادم...بچمم که از دست دادم...یه عشق زورکیم تجربه کردم...واقا...چرا انقد بی تفاوت شدم...واقا؟...بیا با خودت رو راست باش دختر تو با دیدنش قلبت تند تند میزنه تو کنارش خوشبخت ترین دختر دنیایی تو فکر بودم که صدای زنگ گوشی جونگ کوک بلند شد چشامو باز کردم و سمتش خم شدم برش داشتم سیو نشده بود؟ یا شده بود فقط اسم نبود فقط سه تا نقطه بود جواب دادم یه صدا گف:
_سلام کوکی...کجایی؟...دلم برات تنگ شده
هیچی نگفتم فقط بغض کردم
_کوک؟...عشقم...
حتی عشقمم صداش نکردم در حالی که ازش حامله هم شده بودم
_بگو ببینم...
نزاشتم حرف بزنه گوشیو قطع کردم گذاشتمش سر جاش چرا قلبم داره درد میکنه چند قطره اشک از گونم اومد پایین نمیخوام ... عاشقش باشم ... من مجبور نیستم...چون ...عقلم عاشقش شده ...نمیتونم ازش دست بکشم
دوباره تکیه دادم به مبل اشکام همینطور دونه به دونه میومد پایین متوجه یه دست رو گونه ام شدم چشام و تند باز کردم رومو برگردوندم سمت صاحب دسته اونا چشمای کوک بودن قلبم ... هی تند و تند تر نه نباید تند بزنی روانی به خودت بیا تو فقط بازیچه دستشی
_چرا داری گریه میکنی؟
صدام داشت میلرزید و گرفته بود
_نه من؟گریه نکردم که کی گفته
_چشمات میگن چاگیا
_من فقط
_من عاشقتم بیشتر از هر چیزیبیب و پیشونیمو بوسید نزدیک شدم و بوسیدمش ...این حس ... خجالت میکشیدم که من بوسیدمش همیشه اون منو میبوسید ... الان من بوسیدمش ... عررر
_من...میرم حموم و رفت سمت حموم
چشامو بستم و به مبل تکیه دادم...بچمم که از دست دادم...یه عشق زورکیم تجربه کردم...واقا...چرا انقد بی تفاوت شدم...واقا؟...بیا با خودت رو راست باش دختر تو با دیدنش قلبت تند تند میزنه تو کنارش خوشبخت ترین دختر دنیایی تو فکر بودم که صدای زنگ گوشی جونگ کوک بلند شد چشامو باز کردم و سمتش خم شدم برش داشتم سیو نشده بود؟ یا شده بود فقط اسم نبود فقط سه تا نقطه بود جواب دادم یه صدا گف:
_سلام کوکی...کجایی؟...دلم برات تنگ شده
هیچی نگفتم فقط بغض کردم
_کوک؟...عشقم...
حتی عشقمم صداش نکردم در حالی که ازش حامله هم شده بودم
_بگو ببینم...
نزاشتم حرف بزنه گوشیو قطع کردم گذاشتمش سر جاش چرا قلبم داره درد میکنه چند قطره اشک از گونم اومد پایین نمیخوام ... عاشقش باشم ... من مجبور نیستم...چون ...عقلم عاشقش شده ...نمیتونم ازش دست بکشم
دوباره تکیه دادم به مبل اشکام همینطور دونه به دونه میومد پایین متوجه یه دست رو گونه ام شدم چشام و تند باز کردم رومو برگردوندم سمت صاحب دسته اونا چشمای کوک بودن قلبم ... هی تند و تند تر نه نباید تند بزنی روانی به خودت بیا تو فقط بازیچه دستشی
_چرا داری گریه میکنی؟
صدام داشت میلرزید و گرفته بود
_نه من؟گریه نکردم که کی گفته
_چشمات میگن چاگیا
_من فقط
_من عاشقتم بیشتر از هر چیزیبیب و پیشونیمو بوسید نزدیک شدم و بوسیدمش ...این حس ... خجالت میکشیدم که من بوسیدمش همیشه اون منو میبوسید ... الان من بوسیدمش ... عررر
۹.۹k
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.