وقتی عاشقش بودی ولی...
part:37
رفتم پایین دیدم نشسته و منتظره منه... که یهو دستاشو باز کرد...
تهیونگ بیا اینجا... فهمیدم باید برم بغلش... رفتم نشستم بغلش که گرنای بدنش حس خوبی بهم دادم.. که فیلمو پلی کردو دیدیدم...
ا.ت: عا... تهیونگ
تهیونگ: جانم؟
ا.ت: عاشقانس؟!
تهیونگ: اره... ورژن امریکایی
ا.ت: میگم... نمیشد ترسناک بزاری؟!
تهیونگ:فکرشم نکن...
ا.ت: میترسی؟؟
تهیونگ: ها.. ن.. نه
ا.ت:دروغگو بگو میترسی دیگ
تهیونگ:اره میترسم
ا.ت:😂عیجان... باش... همینو میبینیم...
تهیونگ: باش😂چیکار کنم میترسم دیگ
ا.ت: وسطای فیلم قسمت ل.ب گرفتن بود... که من پیچوندمو خواستم نگاه نکنم...
ا.ت: عام... من برم یکم خوراکی بیارم....
تهیونگ: باش بیبی...
واییی نکنه تح.ریک شده... نه نه... نه فکر بد به سرت نزنه ا.ت.... چندتا خوراکی اوردم و توراه رفتن پیش تهیونگ داشتم میخوردم... خواستم بشینم رو مبل که تهیونگ منو گرفت گذاشت رو پاهاش... و محکم از پشت بغلم کرد... ترسیدم ولی یچچی دیگه گفت
تهیونگ: حس خوبی بهم میدی ا.ت، قول میدم تا اخر عمرم خوشبختت کنم!
رفتم پایین دیدم نشسته و منتظره منه... که یهو دستاشو باز کرد...
تهیونگ بیا اینجا... فهمیدم باید برم بغلش... رفتم نشستم بغلش که گرنای بدنش حس خوبی بهم دادم.. که فیلمو پلی کردو دیدیدم...
ا.ت: عا... تهیونگ
تهیونگ: جانم؟
ا.ت: عاشقانس؟!
تهیونگ: اره... ورژن امریکایی
ا.ت: میگم... نمیشد ترسناک بزاری؟!
تهیونگ:فکرشم نکن...
ا.ت: میترسی؟؟
تهیونگ: ها.. ن.. نه
ا.ت:دروغگو بگو میترسی دیگ
تهیونگ:اره میترسم
ا.ت:😂عیجان... باش... همینو میبینیم...
تهیونگ: باش😂چیکار کنم میترسم دیگ
ا.ت: وسطای فیلم قسمت ل.ب گرفتن بود... که من پیچوندمو خواستم نگاه نکنم...
ا.ت: عام... من برم یکم خوراکی بیارم....
تهیونگ: باش بیبی...
واییی نکنه تح.ریک شده... نه نه... نه فکر بد به سرت نزنه ا.ت.... چندتا خوراکی اوردم و توراه رفتن پیش تهیونگ داشتم میخوردم... خواستم بشینم رو مبل که تهیونگ منو گرفت گذاشت رو پاهاش... و محکم از پشت بغلم کرد... ترسیدم ولی یچچی دیگه گفت
تهیونگ: حس خوبی بهم میدی ا.ت، قول میدم تا اخر عمرم خوشبختت کنم!
۲.۴k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.