بی بهانه آمدی یارم شدی و بی بهانه رفته ای
بی بهانه آمدی یارم شدی و بی بهانه رفته ای
من که میدانم شبها با دلی تنگ خفته ای
مرغ آمین از کف دستت پراندی نازنین
میروی آهسته آهسته اما هنوز آشفته ای
بی رخ تو گلواژه شعرم نمی رقصد دگر
بهر دیدار غزلهایم هنوز هم شیفته ای
شهرزاد قصه گویم اگر از مهر تو رنجیده ای
کن حلالم جان جانان گر با رقیبم رفته ای
من که میدانم شبها با دلی تنگ خفته ای
مرغ آمین از کف دستت پراندی نازنین
میروی آهسته آهسته اما هنوز آشفته ای
بی رخ تو گلواژه شعرم نمی رقصد دگر
بهر دیدار غزلهایم هنوز هم شیفته ای
شهرزاد قصه گویم اگر از مهر تو رنجیده ای
کن حلالم جان جانان گر با رقیبم رفته ای
۴.۸k
۱۵ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.