کتاب نخوانید - هیچ چیز نمی شود!
کتاب نخوانید - هیچ چیز نمیشود!
#سکانس_اول
توی فرودگاه نشستهام. یک ایرانی آن ور چیپس میخورد، ایرانی دیگر انگشت دستش را تا میانه در گوش خود فرو کرده و با تکانهی زیاد در حال تکان دادن است - ایرانی دیگری، آهنگ گوش میکند و...
آن ور سالن اما یک توریست خارجی که کمه کم ۸۵ سال سن دارد، پاهایش را - بدون اینکه کفشهایش را در آورده باشد - روی چمدانش گذاشته و سخت مشغول مطالعه است چنان که هیچ چیز جلب توجه کنی، توجه او را جلب نمیکند. خب با این سن کتاب بخواند که چه شود؟ این اولین سوال یک ایرانی است. خب مگر کتاب بخوانی منفعت و مالی میبری؟ اینم دومین سوال یک ایرانی است.
#سکانس_دوم
توی رستورانی نشستهام در همان شهر یک گروه توریستی فرانسوی وارد میشوند، همه سالمند. با بگو و بخند شام میل میکنند و بعد سرحالتر از من به هتلشان برمی گردند اما پیرمرد و پیرزن ایرانی اولاً از بس خودشان را صرف فرزندانی چون من کردهاند، هزار جور درد و بیماری گرفتهاند و ثانیاً وقتی میگویی مادر جان فلان کار را یاد بگیر، رانندگی یاد بگیر، میگویند از ما گذشته، پیر شدیم در حالی که تازه در آستانه پختگی و بلوغ کامل فکری هستند.
ارتباط این دو سکانس چیزی جز همان کتابهایی که آنها میخوانند و ما نمیخوانیم نیست. طیارهای که آنها میسازند و ما نمیتوانیم فرقش در همین کتاب خواندنها و دانستنها و میل به شکوفا شدنها و شکوفا کردنهاست. پیشرفتی که آب در دهان امثال من و هم سن و سالانم میاندازد که برویم آنجا زندگی کنیم و همین دانش اندکی را هم که داریم در خدمت آنها بگذاریم مگر اینکه گوشه چشمی به ما داشته باشند و چشم انعام ز انعامی چند داشته باشیم هم حاصل همین کتاب خواندن های آنها و نخواندن های ماست ولو با تاثیر غیر مستقیم.
کتاب نخوانیم - کارهای مهمتری داریم مثل سرک کشیدن به کار این و آن و مسخره کردن آنها - چرند و پرندیات - حرف های بی سر و ته و... خیلی کارهای دیگر. جالب این است که توجیهمان هم این است که وقت نداریم اما گیم آو ترونز را در سه روز میبینیم!
چه کاری است آخر؟!! - نخوانیم این کتاب را.
#سکانس_اول
توی فرودگاه نشستهام. یک ایرانی آن ور چیپس میخورد، ایرانی دیگر انگشت دستش را تا میانه در گوش خود فرو کرده و با تکانهی زیاد در حال تکان دادن است - ایرانی دیگری، آهنگ گوش میکند و...
آن ور سالن اما یک توریست خارجی که کمه کم ۸۵ سال سن دارد، پاهایش را - بدون اینکه کفشهایش را در آورده باشد - روی چمدانش گذاشته و سخت مشغول مطالعه است چنان که هیچ چیز جلب توجه کنی، توجه او را جلب نمیکند. خب با این سن کتاب بخواند که چه شود؟ این اولین سوال یک ایرانی است. خب مگر کتاب بخوانی منفعت و مالی میبری؟ اینم دومین سوال یک ایرانی است.
#سکانس_دوم
توی رستورانی نشستهام در همان شهر یک گروه توریستی فرانسوی وارد میشوند، همه سالمند. با بگو و بخند شام میل میکنند و بعد سرحالتر از من به هتلشان برمی گردند اما پیرمرد و پیرزن ایرانی اولاً از بس خودشان را صرف فرزندانی چون من کردهاند، هزار جور درد و بیماری گرفتهاند و ثانیاً وقتی میگویی مادر جان فلان کار را یاد بگیر، رانندگی یاد بگیر، میگویند از ما گذشته، پیر شدیم در حالی که تازه در آستانه پختگی و بلوغ کامل فکری هستند.
ارتباط این دو سکانس چیزی جز همان کتابهایی که آنها میخوانند و ما نمیخوانیم نیست. طیارهای که آنها میسازند و ما نمیتوانیم فرقش در همین کتاب خواندنها و دانستنها و میل به شکوفا شدنها و شکوفا کردنهاست. پیشرفتی که آب در دهان امثال من و هم سن و سالانم میاندازد که برویم آنجا زندگی کنیم و همین دانش اندکی را هم که داریم در خدمت آنها بگذاریم مگر اینکه گوشه چشمی به ما داشته باشند و چشم انعام ز انعامی چند داشته باشیم هم حاصل همین کتاب خواندن های آنها و نخواندن های ماست ولو با تاثیر غیر مستقیم.
کتاب نخوانیم - کارهای مهمتری داریم مثل سرک کشیدن به کار این و آن و مسخره کردن آنها - چرند و پرندیات - حرف های بی سر و ته و... خیلی کارهای دیگر. جالب این است که توجیهمان هم این است که وقت نداریم اما گیم آو ترونز را در سه روز میبینیم!
چه کاری است آخر؟!! - نخوانیم این کتاب را.
۲.۹k
۲۲ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.