عشق در نگاه اول پارت 34
ات و دخترا رفتن بیرون و کلی خرید کردن که دیگه دست هاشون جا نداشت باهم خدافظی کردن و رفتن خونه هاشون ساعت شیش بود هوا داشت کم کم تاریک میشد
ویو ات
رسیدم خونه و درو وا کردم خونه تاریک بود یهو چراغا روشن شدن دیدم کوک روبه روم وایستاده خونه پر از بادکنک قرمز و سیاه بود همه جا تزئین شده بود
ات: کوک امروز تولدمه خبر ندارم ؟؟؟
کوک: نخیر
ات: پس چرا اینجا این شکلیه؟؟
کوک: نفهمیدی
ات: نه
کوک: اوففف خدایا من از دست این خنگول چیکار کنم
ات: یااااا اینجوری نگو من واقعا نمیدونم دلیل این کارت چیه
کوک: باشه بابا
یهو کوک اومد جلوم زانو زد و ی حلقه در اورد پشمام
کوک: دوست داری باهام باشی تا اخر عمرت
شکه بودم وقتی حرفش تموم شد تند تند سرم رو تکون دادم
ات: بله بلهههه با کمال میل قبول میکنم ( به ارزوش رسید ولی ما نه 😔😔)
کوک حلقه رو به دست ات کرد و لب ات رو بوسید (😒😭)
کوک: بیا بریم مشروب بخوریم ( خاک بر سره ذهن کثیفت که به بعد مشروب خوردن فکر کرد البته خودم هم فکر کردم🤣🤣🤣)
ات: باشه
........
خماری
............................... 💙
شرطا
لایک : 10
کامنت: 10
اگه همین امشب شرطا برسه میزارم ❤❤❤
دوستون دارم
ویو ات
رسیدم خونه و درو وا کردم خونه تاریک بود یهو چراغا روشن شدن دیدم کوک روبه روم وایستاده خونه پر از بادکنک قرمز و سیاه بود همه جا تزئین شده بود
ات: کوک امروز تولدمه خبر ندارم ؟؟؟
کوک: نخیر
ات: پس چرا اینجا این شکلیه؟؟
کوک: نفهمیدی
ات: نه
کوک: اوففف خدایا من از دست این خنگول چیکار کنم
ات: یااااا اینجوری نگو من واقعا نمیدونم دلیل این کارت چیه
کوک: باشه بابا
یهو کوک اومد جلوم زانو زد و ی حلقه در اورد پشمام
کوک: دوست داری باهام باشی تا اخر عمرت
شکه بودم وقتی حرفش تموم شد تند تند سرم رو تکون دادم
ات: بله بلهههه با کمال میل قبول میکنم ( به ارزوش رسید ولی ما نه 😔😔)
کوک حلقه رو به دست ات کرد و لب ات رو بوسید (😒😭)
کوک: بیا بریم مشروب بخوریم ( خاک بر سره ذهن کثیفت که به بعد مشروب خوردن فکر کرد البته خودم هم فکر کردم🤣🤣🤣)
ات: باشه
........
خماری
............................... 💙
شرطا
لایک : 10
کامنت: 10
اگه همین امشب شرطا برسه میزارم ❤❤❤
دوستون دارم
۱۴.۸k
۰۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.