بی سبب نیست که تو شمع شدی، سایه شدی
بی سبب نیست که تو شمع شدی، سایه شدی
بغض مریم، گل شببو، مثل پروانه شدی
...
این چنین آمدن و رفتن تو بهر چه بود؟!
تو چرا آب شدی؟! سایهی غمناک شدی؟!
...
من همه خواب و خیالم رُخ پر مهر تو بود
تو چرا دور شدی؟! رفتی و خاموش شدی؟!
...
آن همه عاشقی و بیخبری بهر چه بود؟!
تو که احساس مرا دیدی و عاشق نشدی
...
عاشق روی تو تب کرد ز گرمای حضور
تو چرا سرد شدی؟! فصل گل خسته شدی؟!
...
من همه فکر و خیالم غم هجران تو شد
ای سفر کرده چرا رفتی و افسانه شدی؟!
...
در تکاپوی عبور حرف من آهنگ تو بود
تو چرا باد شدی؟! قصهی مرداب شدی؟!
...
عاشق خسته و سرگشته چرا گریه نکرد؟!
تو چرا گریه شدی؟! برف پراکنده شدی؟!
...
من که رویای گل روی تو را میدیدم
ای به قربان تو، من شیشه شدم... سنگ شدی
...
این همه شعر سرودم، این همه حرف زدم
نشِنیدی ... تو زمن دور شدی... دورشدی
بغض مریم، گل شببو، مثل پروانه شدی
...
این چنین آمدن و رفتن تو بهر چه بود؟!
تو چرا آب شدی؟! سایهی غمناک شدی؟!
...
من همه خواب و خیالم رُخ پر مهر تو بود
تو چرا دور شدی؟! رفتی و خاموش شدی؟!
...
آن همه عاشقی و بیخبری بهر چه بود؟!
تو که احساس مرا دیدی و عاشق نشدی
...
عاشق روی تو تب کرد ز گرمای حضور
تو چرا سرد شدی؟! فصل گل خسته شدی؟!
...
من همه فکر و خیالم غم هجران تو شد
ای سفر کرده چرا رفتی و افسانه شدی؟!
...
در تکاپوی عبور حرف من آهنگ تو بود
تو چرا باد شدی؟! قصهی مرداب شدی؟!
...
عاشق خسته و سرگشته چرا گریه نکرد؟!
تو چرا گریه شدی؟! برف پراکنده شدی؟!
...
من که رویای گل روی تو را میدیدم
ای به قربان تو، من شیشه شدم... سنگ شدی
...
این همه شعر سرودم، این همه حرف زدم
نشِنیدی ... تو زمن دور شدی... دورشدی
۳.۸k
۰۷ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.