رمان دریای چشمات
پارت ۱۹۱
آهنگ دی ان ای که امروز شنیده بودیم پلی شده بود و قرار بود من و آیدا باهاش برقصیم.
من و آیدا خیلی واسه یاد گرفتنش تمرین کرده بودیم پس با خیال راحت با اولین ترک شروع کردیم به رقصیدن.
لباس عروس خیلی بزرگ بود ولی با این حال بازم میتونستم برقصم.
با لبخند شروع کردم به رقصیدن و آیدا هم داشت کنارم میرقصید.
نگاه بهت زده جمعیت باعث شد خندم بگیره.
وقتی آرش و سورن رو دیدم که دارن میان سمتمون با تعجب نگاشون کردم و منتظر بودم ببینم چیکار دارن که سورن اومد کنارم وایساد و آروم در گوشم گفت: آهنگ داره پخش میشه میخوای همینجوری اونجا میخکوب بشی؟
سورن قشنگ شروع کرد به رقصیدن که دهنم باز موند و به آیدا که اونم با بهت به آرش نگاه میکرد انداختیم.
آرش و سورن خیلی خفن میرقصیدن و من دوست داشتم رقص رو ول کنم و بشینم اونا رو تماشا کنم.
سعی کردم به خودم بیام و شروع کردم به رقصیدن.
حالا هر چهارتامون مشغول رقصیدن بودیم و اینقدر خوشحال بودم که همه چی برام حس تازه ای داشت.
آخرتی آهنگ بود و ما حرکت آخر رو رفتیم و با لبخند به همدیگه نگاه کردیم.
آهنگ که تموم شد آهنگ بعدی که فیک لاو بود پلی شد و ما طبق آمادگی قبلی مشغول شدیم و جالب بود که سورن و آرشم پا به پای ما میرقصیدن فک کنم از قبل براش آماده شده بودن و میخواستن سوپرایزمون کنن.
رقصمون از چیزی که فکر میکردم بهتر شده بود و مطمئنم اگه اعضای بی تی اس رقصم رو می دیدن تحسینم میکردن.
آهنگ تموم شد و ما نفس نفس زنان به سمت جایگاهمون برگشتیم.
همین لحظه دلارام با خنده اومد طرفمون و گفت: کاش الان اعضای بی تی اس اینجا بودن و رقصتو می دیدن.
خندیدم و حرفشو تایید کردم.
دلارام سورن رو بلند کرد و جاش نشست و ازش خواست بره پیش مامانش.
بعد اومد کنارم نشست و آروم سرشو آورد نزدیک و گفت: راستشو بگو تو راه کاری کردین یا نه؟
خندیدم و یه مشت زدن به بازوش که بازوشو گرفت و گفت: لامصب چه دست سنگینی داری برم به سورن بگم تا کار از کار نگذشته.
یه پس کله ای نثارش کردم که خندید و مثل بچه ةدم سر جاش نشست.
بعد دوباره اومد نزدیک و گفت: اگه بلد نیستی امشب چیکار کنی بهم بگو من خوب بلدم راهنماییت کنم.زدم زیر خنده و گفتم: یه جوری میگی انگار تا الان چند بار ازدواج کردی.
خندید و گفت: نه راستش این فیلمایی که دیدم بلاخره الان به درد میخورن گفتم مستفیض شی.
من: آها ممنون من خودم بلدم.
آروم نگاهی به اطراف انداخت مثل کسایی که بخوان کار قاچاقی بکنن و بعد نزدیک شد و گفت: فقط بزار یه چیزی بگم.
قبل از اینکه همراهیش کنی یکم اذیتش کنه.
با کفشای اسپورتم یه لگد نثار پاهاش کردم که خندید و رود از دستم فرار کرد.
آهنگ دی ان ای که امروز شنیده بودیم پلی شده بود و قرار بود من و آیدا باهاش برقصیم.
من و آیدا خیلی واسه یاد گرفتنش تمرین کرده بودیم پس با خیال راحت با اولین ترک شروع کردیم به رقصیدن.
لباس عروس خیلی بزرگ بود ولی با این حال بازم میتونستم برقصم.
با لبخند شروع کردم به رقصیدن و آیدا هم داشت کنارم میرقصید.
نگاه بهت زده جمعیت باعث شد خندم بگیره.
وقتی آرش و سورن رو دیدم که دارن میان سمتمون با تعجب نگاشون کردم و منتظر بودم ببینم چیکار دارن که سورن اومد کنارم وایساد و آروم در گوشم گفت: آهنگ داره پخش میشه میخوای همینجوری اونجا میخکوب بشی؟
سورن قشنگ شروع کرد به رقصیدن که دهنم باز موند و به آیدا که اونم با بهت به آرش نگاه میکرد انداختیم.
آرش و سورن خیلی خفن میرقصیدن و من دوست داشتم رقص رو ول کنم و بشینم اونا رو تماشا کنم.
سعی کردم به خودم بیام و شروع کردم به رقصیدن.
حالا هر چهارتامون مشغول رقصیدن بودیم و اینقدر خوشحال بودم که همه چی برام حس تازه ای داشت.
آخرتی آهنگ بود و ما حرکت آخر رو رفتیم و با لبخند به همدیگه نگاه کردیم.
آهنگ که تموم شد آهنگ بعدی که فیک لاو بود پلی شد و ما طبق آمادگی قبلی مشغول شدیم و جالب بود که سورن و آرشم پا به پای ما میرقصیدن فک کنم از قبل براش آماده شده بودن و میخواستن سوپرایزمون کنن.
رقصمون از چیزی که فکر میکردم بهتر شده بود و مطمئنم اگه اعضای بی تی اس رقصم رو می دیدن تحسینم میکردن.
آهنگ تموم شد و ما نفس نفس زنان به سمت جایگاهمون برگشتیم.
همین لحظه دلارام با خنده اومد طرفمون و گفت: کاش الان اعضای بی تی اس اینجا بودن و رقصتو می دیدن.
خندیدم و حرفشو تایید کردم.
دلارام سورن رو بلند کرد و جاش نشست و ازش خواست بره پیش مامانش.
بعد اومد کنارم نشست و آروم سرشو آورد نزدیک و گفت: راستشو بگو تو راه کاری کردین یا نه؟
خندیدم و یه مشت زدن به بازوش که بازوشو گرفت و گفت: لامصب چه دست سنگینی داری برم به سورن بگم تا کار از کار نگذشته.
یه پس کله ای نثارش کردم که خندید و مثل بچه ةدم سر جاش نشست.
بعد دوباره اومد نزدیک و گفت: اگه بلد نیستی امشب چیکار کنی بهم بگو من خوب بلدم راهنماییت کنم.زدم زیر خنده و گفتم: یه جوری میگی انگار تا الان چند بار ازدواج کردی.
خندید و گفت: نه راستش این فیلمایی که دیدم بلاخره الان به درد میخورن گفتم مستفیض شی.
من: آها ممنون من خودم بلدم.
آروم نگاهی به اطراف انداخت مثل کسایی که بخوان کار قاچاقی بکنن و بعد نزدیک شد و گفت: فقط بزار یه چیزی بگم.
قبل از اینکه همراهیش کنی یکم اذیتش کنه.
با کفشای اسپورتم یه لگد نثار پاهاش کردم که خندید و رود از دستم فرار کرد.
۳۲.۰k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.