برترین عشق پارت ۴۱
از زبون خودم
جونگ کوک دستمو گرفت کوک:دختر یخ کردی من:از استرسه کوک:استرس نداشته باش همه چیز درست میشه من:کی بریم کوک:هروقت خودت بگی من:ساعت چهار بریم کوک:باشه بعد صبحونه رو خوردیم بعد من گله جونگ کوک و برداشتم و گذاشتمش تویه گلدون و آب میریختم روش همون موقع جونگ کوک اومد دستشو دور شیکمم حلقه کرد و گردنمو بوسید بعد برگشتم طرفش دستمو دور گردنش حلقه کردم کوک:هنوزم استرس داری من:نه کوک:خوبه ساعت چهار شد ما رفتیم و از همون موقع استرسم شروع شد تو ماشین میرفتیم من از استرس دستام میلرزید که جونگ کوک دستمو گرفت بعد رسیدیم به کمپانی هردومون یه نفس عمیق کشیدیم بعد جونگ کوک دستمو گرفت و برد تو همه بهمون نگاه میکردن(ایشالا که دوباره منیجر نیاد😐😂😂😂🤣) یکی قهوه از تو دهنش ریخت بیرون یه وضعی منم بعد رسیدیم به اتاق عمو خواستم در بزنم دستمو بردم من:جونگ کوک من نمی تونم برگردیم داشتم میرفتم جونگ کوک اومد گرفتم کوک:عشقم منو ببین الان بهترین موقعیته من:نمیتونم کوک:میتونی من:خیله خوب بعد رفتم قشنگ در زدم عمو پی دی نیم:بیاید تو من:بریم بعد رفتیم تو من:عمو کوک:ع یعنی پی دی نیم(میخواست بگه عمو😶😐😂😂🤣🤣🤣😂) عمو پی دی نیم:آه بیاید تو بعد رفتیم تو من:عمو ما میخواستیم درباره ی یه چیزی صحبت کنیم عمو پی دی نیم:بگید من:عمو اون پسری که من تو بچگی ازش خوشم میومد و توهم ازش خوشت میومد عمو پی دی نیم:و رفت خوب من:عمو اون جونگ کوکه ما الان باهم رابطه داریم عمو پی دی نیم:چیییی صبر کن صبر کن یعنی اون پسر بچه که با تو بود جونگ کوکه کوک:بله اون منم و الانم باهمیم خواستم ازتون اجازه بگیریم که بزارید یون هی پیشم بمونه عمو پی دی نیم:من هیچ مشکلی با این قضیه ندارم راستش خیلیم خوشحال شدم چون خوشحالی یون هی خوشحالیه منم هست پس جونگ کوک یون هیو میسپارم به تو من:واقعا عمو مشکلی نداری عمو پی دی نیم:نه عزیزم من:خیلی ممنون عمو عمو پی دی نیم:خوب دیگه برید من:باشه بعد برگشتیم رفتیم آروم آروم میرفتیم که دسته همو گرفتیم و دوییدیم رفتیم بیرون من:جونگ کوک کوک:یون هی همچی تموم شد ما دیگه همه جا باهمیم من:اوهوم بعد گرفتم بغلش کردم کوک:آخ عشقم دیدی بیخودی استرس داشتی من:دیگه ندارم کوک:بریم من:بریم بعد دوییدیم رفتیم بیرون جونگ کوک یه گوشه از دیوار چسبوندم بعد دستاشو رو صورتم گذاشت کوک:دیگه همه چی تموم شد ما دیگه باهمیم من:آره خیلی خوشحالم کوک:منم همینطور تو دوباره خوشحالم کردی اول اینکه پیشنهادمو قبول کردی دوم اینکه گذاشتی به عموت بگم من:چرا پیشنهادتو قبول نکنم وقتی عاشقتم کوک:همه ی کسمی خانوم خودم بعد گرفت لباشو گذاشت رو لبام و لبامو مک زد و خورد منم همراهیش کردم دستمو برد سمت کمرم
جونگ کوک دستمو گرفت کوک:دختر یخ کردی من:از استرسه کوک:استرس نداشته باش همه چیز درست میشه من:کی بریم کوک:هروقت خودت بگی من:ساعت چهار بریم کوک:باشه بعد صبحونه رو خوردیم بعد من گله جونگ کوک و برداشتم و گذاشتمش تویه گلدون و آب میریختم روش همون موقع جونگ کوک اومد دستشو دور شیکمم حلقه کرد و گردنمو بوسید بعد برگشتم طرفش دستمو دور گردنش حلقه کردم کوک:هنوزم استرس داری من:نه کوک:خوبه ساعت چهار شد ما رفتیم و از همون موقع استرسم شروع شد تو ماشین میرفتیم من از استرس دستام میلرزید که جونگ کوک دستمو گرفت بعد رسیدیم به کمپانی هردومون یه نفس عمیق کشیدیم بعد جونگ کوک دستمو گرفت و برد تو همه بهمون نگاه میکردن(ایشالا که دوباره منیجر نیاد😐😂😂😂🤣) یکی قهوه از تو دهنش ریخت بیرون یه وضعی منم بعد رسیدیم به اتاق عمو خواستم در بزنم دستمو بردم من:جونگ کوک من نمی تونم برگردیم داشتم میرفتم جونگ کوک اومد گرفتم کوک:عشقم منو ببین الان بهترین موقعیته من:نمیتونم کوک:میتونی من:خیله خوب بعد رفتم قشنگ در زدم عمو پی دی نیم:بیاید تو من:بریم بعد رفتیم تو من:عمو کوک:ع یعنی پی دی نیم(میخواست بگه عمو😶😐😂😂🤣🤣🤣😂) عمو پی دی نیم:آه بیاید تو بعد رفتیم تو من:عمو ما میخواستیم درباره ی یه چیزی صحبت کنیم عمو پی دی نیم:بگید من:عمو اون پسری که من تو بچگی ازش خوشم میومد و توهم ازش خوشت میومد عمو پی دی نیم:و رفت خوب من:عمو اون جونگ کوکه ما الان باهم رابطه داریم عمو پی دی نیم:چیییی صبر کن صبر کن یعنی اون پسر بچه که با تو بود جونگ کوکه کوک:بله اون منم و الانم باهمیم خواستم ازتون اجازه بگیریم که بزارید یون هی پیشم بمونه عمو پی دی نیم:من هیچ مشکلی با این قضیه ندارم راستش خیلیم خوشحال شدم چون خوشحالی یون هی خوشحالیه منم هست پس جونگ کوک یون هیو میسپارم به تو من:واقعا عمو مشکلی نداری عمو پی دی نیم:نه عزیزم من:خیلی ممنون عمو عمو پی دی نیم:خوب دیگه برید من:باشه بعد برگشتیم رفتیم آروم آروم میرفتیم که دسته همو گرفتیم و دوییدیم رفتیم بیرون من:جونگ کوک کوک:یون هی همچی تموم شد ما دیگه همه جا باهمیم من:اوهوم بعد گرفتم بغلش کردم کوک:آخ عشقم دیدی بیخودی استرس داشتی من:دیگه ندارم کوک:بریم من:بریم بعد دوییدیم رفتیم بیرون جونگ کوک یه گوشه از دیوار چسبوندم بعد دستاشو رو صورتم گذاشت کوک:دیگه همه چی تموم شد ما دیگه باهمیم من:آره خیلی خوشحالم کوک:منم همینطور تو دوباره خوشحالم کردی اول اینکه پیشنهادمو قبول کردی دوم اینکه گذاشتی به عموت بگم من:چرا پیشنهادتو قبول نکنم وقتی عاشقتم کوک:همه ی کسمی خانوم خودم بعد گرفت لباشو گذاشت رو لبام و لبامو مک زد و خورد منم همراهیش کردم دستمو برد سمت کمرم
۳۸.۱k
۱۱ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.