love or friend part78
چند ساعت بعد
تهیونگ: ا/ت خوابی؟
ا/ت: 😴
تهیونگ: ا/ت پاشو
ا/ت: ها چیه؟رسیدیم
تهیونگ: اره
ا/ت: میشه منو ببری خونه خستم پیاده برم
تهیونگ: رسیدیم اینم خونه
ا/ت: بغلم کن
تهیونگ: باشه بیا
ا/ت: منو ببر رو تختم
تهیونگ: دو ساعت دیگه میخوام برم شرکت میای؟
ا/ت: همم اره
دو ساعت بعد
تهیونگ: ا/ت میای بریم یا میخوای بخوابی
ا/ت: نه الان بلند میشم برو تو ماشین منم میام
تهیونگ: باشه
یک ساعت بعد
رسیدیم شرکت
تهیونگ: میترسی بری داخل
ا/ت:اره پشت سرم چیمیگن
تهیونگ: بیا ببینم حرف نزن دستمو بگیر بریم
ا/ت: نه من نمیام
تهیونگ: چرا اینقدر حساس شدی
ا/ت: باشه بریم
رفتیم داخل تهیونگ دستمو گرفت
تهیونگ: میخوای بری طبقه نهم
ا/ت: اره
تهیونگ: بریم
ا/ت: ساران
ساران سریع اومد بغلم کرد
تهیونگ: هیی اروم تر قاتل میشیا
ساران: قاتل چیه رئیس من فقط میخواستم بغلش کنم ا/ت خیلی دلم برات تنگ شده بود
ا/ت: منم همینطور
ساران: اینروزا نبودی پس حالت خیلی خوب بوده
ا/ت: نه چطور؟
ساران: خیلی خوب میخوردی چاق شدی
ا/ت:تهیونگ من چاق شدم؟
تهیونگ: یعنی نمیخوای بچم رشد کنه؟
ساران: چی بچه ا/ت راسمیگه؟
ا/ت: آره
ساران: مبارکه
ساران دوباره بغلم کرد
تهیونگ: بهت میگم قاتل میشی میگی نه اینقدر بغلش نکن بچمو میکشی
ساران: باشه ببخشید
تهیونگ: خب عزیزم من میرم دفترم کاری داشتی بهم بگو
ا/ت: باشه
ساران: ا/ت من فک کردم شما دوتا قهرید چون رئیس از روزی که شما نیومدید شروع کرد به داد زدن به همه ی ما و اینکه سریع میرفت میومد خودش نمیدونست داره چیکار میکنه الان که میبینم میفهمم اشتباه کردم
ا/ت: خب راستش باهام قهر بودیم ولی خب یه اشتباه بود باز اشتی کردیم
ساران: خیلی خوشحال شدم دیدمت
گووان: ا/ت
سریع رفتم گووان بغل کردم
گووان: میدونستم باز برمیگردی
ساران: زیاد بغلش نکن قاتل میشی
گووان: چی؟
ساران: هیچی ببخشید رئیس گفت
ا/ت رو بغل نکنید ممکنه قاتل بشید
گووان: رئیس دیوونست ولش کن
ا/ت: هیی گووان درباره تهیونگ درست حرف بزن
گووان: ببخشید خانم کیم
ا/ت: سوهیون کجاست
گووان:نمیاد بیرون میگه میترسم اتفاقی بیفته نتونم فردا باهات ازدواج کنم
ا/ت: دیوونست
گووان: هیی شوهر خودت دیوونست
ا/ت: ببخشید راستی تو فردا شب میخوای ازدواج کنی اینجا چیکار میکنی برو به کارات برس
گووان: چشم خانم کیم
میخواستم برم پیش تهیونگ سرم درد میکرد تونستم خودمو برسونم درو باز کردن یه چند نفری پیش تهیونگ بودن
تهیونگ: بله اقای کانگ همینطوره
اقای کانگ: اینا چی؟
تهیونگ: یه لحظه ا/ت تو اینجا چیکار میکنی
ا/ت: حالم خوب نیست
تهیونگ: چیشده؟
ا/ت: سرم درده
تهیونگ: میشه یه روز دیگه بیاید من بعد جلسه رو میندازم یه روز دیگه
کانگ: بله
تهیونگ: بیا اینجا بشین من زنگ بزنم دکتر بیاد
ا/ت:نه خوبم
#فیک
#سناریو
تهیونگ: ا/ت خوابی؟
ا/ت: 😴
تهیونگ: ا/ت پاشو
ا/ت: ها چیه؟رسیدیم
تهیونگ: اره
ا/ت: میشه منو ببری خونه خستم پیاده برم
تهیونگ: رسیدیم اینم خونه
ا/ت: بغلم کن
تهیونگ: باشه بیا
ا/ت: منو ببر رو تختم
تهیونگ: دو ساعت دیگه میخوام برم شرکت میای؟
ا/ت: همم اره
دو ساعت بعد
تهیونگ: ا/ت میای بریم یا میخوای بخوابی
ا/ت: نه الان بلند میشم برو تو ماشین منم میام
تهیونگ: باشه
یک ساعت بعد
رسیدیم شرکت
تهیونگ: میترسی بری داخل
ا/ت:اره پشت سرم چیمیگن
تهیونگ: بیا ببینم حرف نزن دستمو بگیر بریم
ا/ت: نه من نمیام
تهیونگ: چرا اینقدر حساس شدی
ا/ت: باشه بریم
رفتیم داخل تهیونگ دستمو گرفت
تهیونگ: میخوای بری طبقه نهم
ا/ت: اره
تهیونگ: بریم
ا/ت: ساران
ساران سریع اومد بغلم کرد
تهیونگ: هیی اروم تر قاتل میشیا
ساران: قاتل چیه رئیس من فقط میخواستم بغلش کنم ا/ت خیلی دلم برات تنگ شده بود
ا/ت: منم همینطور
ساران: اینروزا نبودی پس حالت خیلی خوب بوده
ا/ت: نه چطور؟
ساران: خیلی خوب میخوردی چاق شدی
ا/ت:تهیونگ من چاق شدم؟
تهیونگ: یعنی نمیخوای بچم رشد کنه؟
ساران: چی بچه ا/ت راسمیگه؟
ا/ت: آره
ساران: مبارکه
ساران دوباره بغلم کرد
تهیونگ: بهت میگم قاتل میشی میگی نه اینقدر بغلش نکن بچمو میکشی
ساران: باشه ببخشید
تهیونگ: خب عزیزم من میرم دفترم کاری داشتی بهم بگو
ا/ت: باشه
ساران: ا/ت من فک کردم شما دوتا قهرید چون رئیس از روزی که شما نیومدید شروع کرد به داد زدن به همه ی ما و اینکه سریع میرفت میومد خودش نمیدونست داره چیکار میکنه الان که میبینم میفهمم اشتباه کردم
ا/ت: خب راستش باهام قهر بودیم ولی خب یه اشتباه بود باز اشتی کردیم
ساران: خیلی خوشحال شدم دیدمت
گووان: ا/ت
سریع رفتم گووان بغل کردم
گووان: میدونستم باز برمیگردی
ساران: زیاد بغلش نکن قاتل میشی
گووان: چی؟
ساران: هیچی ببخشید رئیس گفت
ا/ت رو بغل نکنید ممکنه قاتل بشید
گووان: رئیس دیوونست ولش کن
ا/ت: هیی گووان درباره تهیونگ درست حرف بزن
گووان: ببخشید خانم کیم
ا/ت: سوهیون کجاست
گووان:نمیاد بیرون میگه میترسم اتفاقی بیفته نتونم فردا باهات ازدواج کنم
ا/ت: دیوونست
گووان: هیی شوهر خودت دیوونست
ا/ت: ببخشید راستی تو فردا شب میخوای ازدواج کنی اینجا چیکار میکنی برو به کارات برس
گووان: چشم خانم کیم
میخواستم برم پیش تهیونگ سرم درد میکرد تونستم خودمو برسونم درو باز کردن یه چند نفری پیش تهیونگ بودن
تهیونگ: بله اقای کانگ همینطوره
اقای کانگ: اینا چی؟
تهیونگ: یه لحظه ا/ت تو اینجا چیکار میکنی
ا/ت: حالم خوب نیست
تهیونگ: چیشده؟
ا/ت: سرم درده
تهیونگ: میشه یه روز دیگه بیاید من بعد جلسه رو میندازم یه روز دیگه
کانگ: بله
تهیونگ: بیا اینجا بشین من زنگ بزنم دکتر بیاد
ا/ت:نه خوبم
#فیک
#سناریو
۱۱.۴k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.