می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پـدر تنـه
می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پـدر تنـها قهرمان بود…
عشـ♥ــق، تنـــها در آغوش مـــ♥ـــادر خلاصه میشد…
بالاتـــــرین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود …
بدتـرین دشمنانم، خواهـر و برادر های خودم بودند…
تنــها دردم، زانـو های زخمـی ام بودند…
تنـهـا چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود…
و معنای خداحافـــظ، تا فـــــــردا بود…!
عشـ♥ــق، تنـــها در آغوش مـــ♥ـــادر خلاصه میشد…
بالاتـــــرین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود …
بدتـرین دشمنانم، خواهـر و برادر های خودم بودند…
تنــها دردم، زانـو های زخمـی ام بودند…
تنـهـا چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود…
و معنای خداحافـــظ، تا فـــــــردا بود…!
۱.۲k
۱۰ آذر ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.