پارت هشتم

پارت هشتم
#رها
در اتاق رو باز کردم که دیدم بابام رو به پنجره داره با تلفن صحبت میکنه و یه نفر هم رو تخته که صدای خنده های بابام مواجه شدم و رایا رو بیرون گذاشتم و بهش گفتم

رها : رایا ، اجی قشنگم میشه بیرون باشی جایی نرو باشه اگر اتفاقی افتاد دکمه ی دسبندت رو فشار بده من سریع میام ( با بغض میگه همه رو )
رایا : باشه حتما ( با بغض کمتر )
راها : ممنون
بعد صحبت با رایا رفتم تو اتاق و دیدم تخت یادم افتاد.
طرفش رفتم و اروم پارچه ی سفید رو کنار زدم که دیدم مامانم با یه صورت کبود روبرومه عین دیوونه ها مامانم رو صدا میزدم
رها: مامان ، مامان خوشگلم، ( با بغص و اروم گریه کردن میگه ) گل رز من ، عشق من پاشو ببین من امدم با بغلم

بلند شدم و مامانم رو بغل کردم رایا هم امد داخل و بابام بهم زل زده بود

رها : مامان پاشوووووووو ماماااااااااان پاشوووووووو با تو ام مامان فقط پاشو انقدر منو بزن که از این خواب پاشم مامااااااان ( با گریه و داد فراوان ) همین جوری در حال صدا زدن مادرم بودم که همه جا سیاه شد ....
وقتی بیدار شدم روی تخت بیمارستان بودم و مامانم رو بردم سرد خونه و منم امدم خونه که رفتم تو اتاق و در رو قفل کردم که یاد دوربین ماشین مامان افتادم ( بچه ها توی ماشین مادر رها یه دوربینی هست که بهش میگن جعبه ی سیاه و تمام اتفاق ها رو ضبط میکنه و صدا های اطراف هم همین طور )
که به لبتابم وصل بود رفتم و دیدم ( تمام اتفاق ها رو دید ) که بابام با مادرم چیکار کردم وای یعنی مامانم به خاطر بابام خودکشی کرد که زیر خواب یه ادم کثیف نشه

(پایان فلش بک )


دوستان من فردا دارم میرم سفر با دوستم یعنی با خانوادم نمیرم نمیتونم تا ۶ فروردین ۱۴۰۰ پارت بزارم اما وقتی از سفر برگشتم جبران میکنم
دیدگاه ها (۱)

ببخشید دیر شد من تازه امروز رسیدم پرواز ها تداخل پیدا کرده ب...

پارت دهم #رها رفتم پایین و به بچه ها سلام و نازی و فریال رو...

پارت هفتم #احمد ( پدر رها ) که دیدم رها داره زنگ میزنه که ی...

پارت ششم #احمد داشتم به حرفای رویا فکر میکردم کهرزا گفت ر...

{مافیای من}{پارت ۱۰}باشه عشقم بخواب کوک ویو همین طور مونده ب...

چند پارتی جونگکوک🐰عشق

#پارت۳ رمان اگه طُ نباشی یکی دیگه منم لباسا رو پوشیدم و یه آ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط