𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐒𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝟐
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟑𝟑
از اینکه پسرم رو بعد از دو سال بغل کرده بودم بغضم گرفته بود آروم توی گوشش لالایی میخوندم و اون توی خواب عمیق تر میشد........
ته :دیگه پیشتیم پس گریه نکن ...... باشه خوشگلم ؟
ات :باشه عشقم
ته:( لبخند مستطیلی که زدم دیگه دست خودم نبود )
ته :با خودت گوشی داری؟
ات: اصلا گوشی ندارم
ته:( نفس عمیقی کشیدم از اینکه توی این دو سال عشق زندگیم چی کشیده از دست اون روانی)
ات : خوبیش این بود که کاری به کارم نداشت اما انگار قرار بود از این بعد داشته باشه .......
ته: من دیگه پیشتم پس نترس
ات :بردن من برات فقط دردسره .......
ته: تو هیچ وقت دردسر نیستی تو همه وجود منی ..... تنها چیزی که میمونه طلاق تو و جانگ کوکه که خودم درستش میکنم
ات :(پسرم رو که توی بغلم بود بیشتر به خودم فشار میدم و چشمام رو میبندم....... به کثری از ثانیه نمیرسه که خوابم میبره .....)
ات ویو
با حس بالا پایین رفتن تکیه گاهم چشمام رو باز می کنم که با قشنگترین صحنه عمرم رو به رو میشم ..... پسرم که داره با ذوق خوشحالی رو تخت لایه پتوها بالا پایین میپره و میخنده و تهیونگی که در تلاش که
جلوش رو بگیره و ساکتش کنه ........ناخداگاه لبخندی میزنم و پتو رو کنار میزنم .... تهیونگ که متوجه بیدار شدنم میشه ......
ته: ببین نگاه کن آقا کار خودت رو کردی ..... آخرش هم مامان رو بیدار کردی به تائه هیونگ گفت
تائه هیونگ یک لحظه از اینکه مامانش ازش ناراحت بشه ترسید و چشماش رنگ ترس گرفت
وقتی نگاه به چهره پسرم کردم فهمیدم که ترسیده ازش ناراحت بشم برای همین سریع بلند شدم و محکم بغلش کرد و فشردمش.........
تائه هیونگ: مامانی ازم ناراحت شدی؟ من فقط خیلی خوشحالم .......
***کل حرف های تائه هیونگ با لحن بچگونهست***
ات: عزیز دلم برای چی ناراحت بشم ..... تو همه زندگی منی ........
تهیونگ که توی کل این دو سال آرزوی دیدن این صحنه رو به روش رو داشت لبخند همراه با بعض زد
ته :خب تا شما دو تا بغل هاتون رو کنین من برم صبحونه رو آماده کنم......... و بعد از اتاق خارج شد
بعد از کلی بغل و بوس راضی شدم از بغلم بیاد
ات: بیا بریم صورتت رو بشوریم و بریم پایین
صبحونه بخوریم .......
تائه: من خودم بلدم .... همیشه خودم انجام میدم
ات :افرییین به پسر خوب من ..... پس بدو
..... پايين منتظرتم ......
یه سوال ازتون دارم...
پیجمو خصوصی کنم؟؟؟
𝐒𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝟐
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟑𝟑
از اینکه پسرم رو بعد از دو سال بغل کرده بودم بغضم گرفته بود آروم توی گوشش لالایی میخوندم و اون توی خواب عمیق تر میشد........
ته :دیگه پیشتیم پس گریه نکن ...... باشه خوشگلم ؟
ات :باشه عشقم
ته:( لبخند مستطیلی که زدم دیگه دست خودم نبود )
ته :با خودت گوشی داری؟
ات: اصلا گوشی ندارم
ته:( نفس عمیقی کشیدم از اینکه توی این دو سال عشق زندگیم چی کشیده از دست اون روانی)
ات : خوبیش این بود که کاری به کارم نداشت اما انگار قرار بود از این بعد داشته باشه .......
ته: من دیگه پیشتم پس نترس
ات :بردن من برات فقط دردسره .......
ته: تو هیچ وقت دردسر نیستی تو همه وجود منی ..... تنها چیزی که میمونه طلاق تو و جانگ کوکه که خودم درستش میکنم
ات :(پسرم رو که توی بغلم بود بیشتر به خودم فشار میدم و چشمام رو میبندم....... به کثری از ثانیه نمیرسه که خوابم میبره .....)
ات ویو
با حس بالا پایین رفتن تکیه گاهم چشمام رو باز می کنم که با قشنگترین صحنه عمرم رو به رو میشم ..... پسرم که داره با ذوق خوشحالی رو تخت لایه پتوها بالا پایین میپره و میخنده و تهیونگی که در تلاش که
جلوش رو بگیره و ساکتش کنه ........ناخداگاه لبخندی میزنم و پتو رو کنار میزنم .... تهیونگ که متوجه بیدار شدنم میشه ......
ته: ببین نگاه کن آقا کار خودت رو کردی ..... آخرش هم مامان رو بیدار کردی به تائه هیونگ گفت
تائه هیونگ یک لحظه از اینکه مامانش ازش ناراحت بشه ترسید و چشماش رنگ ترس گرفت
وقتی نگاه به چهره پسرم کردم فهمیدم که ترسیده ازش ناراحت بشم برای همین سریع بلند شدم و محکم بغلش کرد و فشردمش.........
تائه هیونگ: مامانی ازم ناراحت شدی؟ من فقط خیلی خوشحالم .......
***کل حرف های تائه هیونگ با لحن بچگونهست***
ات: عزیز دلم برای چی ناراحت بشم ..... تو همه زندگی منی ........
تهیونگ که توی کل این دو سال آرزوی دیدن این صحنه رو به روش رو داشت لبخند همراه با بعض زد
ته :خب تا شما دو تا بغل هاتون رو کنین من برم صبحونه رو آماده کنم......... و بعد از اتاق خارج شد
بعد از کلی بغل و بوس راضی شدم از بغلم بیاد
ات: بیا بریم صورتت رو بشوریم و بریم پایین
صبحونه بخوریم .......
تائه: من خودم بلدم .... همیشه خودم انجام میدم
ات :افرییین به پسر خوب من ..... پس بدو
..... پايين منتظرتم ......
یه سوال ازتون دارم...
پیجمو خصوصی کنم؟؟؟
۲۷.۴k
۱۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.