زندگی را

زندگی را ...

گر توانستی به کام یک نفر شیرین کنی...
یا توانستی زمین تشنه ای را سرخوش از باران کنی...
گر توانستی تو یک مرغ گرفتار از قفس بیرون کنی...
یا توانستی که دیوار اسارت از بنا ویران کنی...
گر توانستی به خوان رنگی ات یک رهگذر مهمان کنی...
یا توانستی بدون حاجتی هم ذکر آن یزدان کنی...
گر توانستی لباس بی ریای عاشقی بر تن کنی...
میتوانی آن زمان
فریاد انسان بودنت
بر کوی و برزن برزنی ...
دیدگاه ها (۸)

باید عاشقی را به این آدمها یاد بدهیم...باید سرمشق بنویسیم و ...

خدایا ...از بد کردن آدمهایت شکایت داشتم به درگاهتاما شکایتم ...

سلامتی دختری کهدرد هاشو فقط اشکای روی گونه هاش میفهمن😔

آرزو میکنمکه خنده اتتنها به عادت مرسوم "عکس گرفتن"نبوده باشد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط