گفتگوی خوب
گفتگوی خوب
****
گفتگوی افراد با یکدیگر گاهی تاثیرات مثبت و گاهی تاثیرات منفی دارد . تاثیر مثبت گفتگو انتقال صحیح تجارب و نگاه جدیدی است که افراد به دنیا پیدا میکنند . اما گاهی برخی صحبتها مایه ناامیدی و پرهیز از کار خیر میشود . مثلا اینکه گفته شود الان مردم همه دروغ میگویند یا همه کلاه بردار شده اند یا هر کسی به فکر خودش هست ؛ این دست از صحبتها اغلب موجب میشود فرد در زندگی وسواسی شود و در بسیاری از جاهایی که باید رفتارخوبی نشان دهد از ترس اینکه شاید طرف مقابل دروغگو یا شیاد باشد از آن دست بردارد . حکایت زیر گویای این مطلب است : «روزگاری، عالم و عارفی سوار بر مرکب گرانبهایی از بیابانی عبور می کرد فردی را دید نالان. علت را پرسید، گفت من علیلم، توان راه رفتن ندارم. گرسنه ام نای ایستادن ندارم. راه را گم کرده ام. درمانده ام. راکب، از اسب فرو افتاد و راه مانده را سوار بر اسب کرد تا با خود به شهر مشایعت کند، فرد نالان، یک باره مهار اسب را به دست گرفت ؛ پا بر فرار گذاشت و از آنجا دور شد. ، راکب که دارایی خود را از دست داده می دید.
با فریاد گفت: ای مرد جوان لحظه ای بایست : اسب و هر آنچه در خورجین آن است از آن تو باد گفت: چه می گویی؟ عالم گفت: این ماجرا را هرگز در جایی نقل نکن. چرا؟ چون؛ دیگر هیچ سواره ای به پیاده ای و هیچ فرد سالم و توانایی به ناتوانی کمک نخواهد کرد. جوان، از اسب پیاده شد و گفت درس بزرگی که امروز از تو آموختم، از همه ثروت هایی که می خواستم بدست آورم با ارزش تر است. تو به واقع عالم و عارف بزرگی هستی.»
خوب است وقتی در حال بیان مشکلات جامعه هستیم جوری القا کنیم که اولا مانع شویم افراد دچار سادگی و خوش بینی بیجا شوند و ثانیا بیش از حد نیز وسواس به خرج ندهند.
****
گفتگوی افراد با یکدیگر گاهی تاثیرات مثبت و گاهی تاثیرات منفی دارد . تاثیر مثبت گفتگو انتقال صحیح تجارب و نگاه جدیدی است که افراد به دنیا پیدا میکنند . اما گاهی برخی صحبتها مایه ناامیدی و پرهیز از کار خیر میشود . مثلا اینکه گفته شود الان مردم همه دروغ میگویند یا همه کلاه بردار شده اند یا هر کسی به فکر خودش هست ؛ این دست از صحبتها اغلب موجب میشود فرد در زندگی وسواسی شود و در بسیاری از جاهایی که باید رفتارخوبی نشان دهد از ترس اینکه شاید طرف مقابل دروغگو یا شیاد باشد از آن دست بردارد . حکایت زیر گویای این مطلب است : «روزگاری، عالم و عارفی سوار بر مرکب گرانبهایی از بیابانی عبور می کرد فردی را دید نالان. علت را پرسید، گفت من علیلم، توان راه رفتن ندارم. گرسنه ام نای ایستادن ندارم. راه را گم کرده ام. درمانده ام. راکب، از اسب فرو افتاد و راه مانده را سوار بر اسب کرد تا با خود به شهر مشایعت کند، فرد نالان، یک باره مهار اسب را به دست گرفت ؛ پا بر فرار گذاشت و از آنجا دور شد. ، راکب که دارایی خود را از دست داده می دید.
با فریاد گفت: ای مرد جوان لحظه ای بایست : اسب و هر آنچه در خورجین آن است از آن تو باد گفت: چه می گویی؟ عالم گفت: این ماجرا را هرگز در جایی نقل نکن. چرا؟ چون؛ دیگر هیچ سواره ای به پیاده ای و هیچ فرد سالم و توانایی به ناتوانی کمک نخواهد کرد. جوان، از اسب پیاده شد و گفت درس بزرگی که امروز از تو آموختم، از همه ثروت هایی که می خواستم بدست آورم با ارزش تر است. تو به واقع عالم و عارف بزرگی هستی.»
خوب است وقتی در حال بیان مشکلات جامعه هستیم جوری القا کنیم که اولا مانع شویم افراد دچار سادگی و خوش بینی بیجا شوند و ثانیا بیش از حد نیز وسواس به خرج ندهند.
۸۵۲
۰۸ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.