حاجی خودش پای قراردادو امضا کرده بود . به همه هم سپرده بو
حاجی خودش پای قراردادو امضا کرده بود . به همه هم سپرده بود ، " بعد از من احدی حق نداره حتی یه دینار به کرایۀ این بنده های خدا اضافه کنه " . گفته بود: " دربارۀ درو دیوارای تمیز و ظاهر نو نوار خونه یا حتی درخت توت گوشه باغچه که دیگه شده قدیمی ترین ساکن اینجا صحبت خاصی نیست. فقط دوست ندارم نا غافل دل کسی بلرزه . نمی خوام فردای قیامت واسه خاطر یه خونه قدیمی جواب پس بدم. نمی خوام سرسیاه زمستون خواب از سر این درخت پیر بپره و ترسِ تیشه به ریشه خوردن و به جاش ساختمون با عظمت ساختن بشه کابوس شب و روزش". حاجی دلش دریا بود، واسه همین وقتی که رفت انگاری یه حجم بزرگی از دلتنگی اومدو مهمون این خونه شد. انگاری خشت خشت این خونه رو با عشق ساخته بود. دلمون نلرزید اما دلتنگ شدیم. حاجی ختم کلامو همون اول کار گفته. بود پای قرارداد نوشت، جون شما و جون ماهی گلی های حوض کاشی، نذارید از این خونه یه برج بسازن که پنجره هاش رنگ این باغچه رو از یاد ببرن .
Kurd man
....
Kurd man
....
۱.۳k
۱۰ فروردین ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.