𝐲𝐨𝐮 𝐬𝐚𝐯𝐞𝐝 𝐦𝐞³³
𝐲𝐨𝐮 𝐬𝐚𝐯𝐞𝐝 𝐦𝐞³³
همینطور تو شوک رفته بودم............صورت هامون تو فاصله پنج سانتی هم بودن....ل.بشو به ل.بم نزدیک تر کرد.........ثانیه اول باهاشون بازی کرد.......و بعد م.ک های عمیق سرشار از عشق میزد....بعد چند مین جدا شد بعد نفس گرفتن دوباره حمله کرد........دستامو که دور گردنش پیچیده بودم....رو گرفت و بالای سرم گذاشت.....و دستامو گرفته بود....با یکی از دستاش دستام رو گرفت و با اون یکی دست به سمت لباسم میرفت...لباسم چون کوتاه بود نافم دیده میشد......دستشو از ناحیه شکم وارد لباسم کرد دستاش خیلی گرم بود و شکم من سرد....این تعادل باعث لرزش بدنم میشد....همینطور م.ک میزد....دستشو محکم رو پهلوم فشار داد که چشمامو محکم بستم و ناخواسته ل.بشو گاز گرفتم....جدا شد و پوزخند صداداری زد و دوباره حمله ور شد انگار اصلا نمیخواست تمومش کنه!...دستشو از رو پهلوم برداشت و به سمت گردنم رفت....لباسم رو از یقه کنار زد...بازم جدا شد و این سری به گردنم رفت...مارک دردناکی زد که باعث شد شونشو گاز بگیرم....زیادی درد داشت....
ات: بسههه ولم کننن*داد اما آروم*
جیمین: این هنوز اولشه *پوزخند*
همینطور تو شوک رفته بودم............صورت هامون تو فاصله پنج سانتی هم بودن....ل.بشو به ل.بم نزدیک تر کرد.........ثانیه اول باهاشون بازی کرد.......و بعد م.ک های عمیق سرشار از عشق میزد....بعد چند مین جدا شد بعد نفس گرفتن دوباره حمله کرد........دستامو که دور گردنش پیچیده بودم....رو گرفت و بالای سرم گذاشت.....و دستامو گرفته بود....با یکی از دستاش دستام رو گرفت و با اون یکی دست به سمت لباسم میرفت...لباسم چون کوتاه بود نافم دیده میشد......دستشو از ناحیه شکم وارد لباسم کرد دستاش خیلی گرم بود و شکم من سرد....این تعادل باعث لرزش بدنم میشد....همینطور م.ک میزد....دستشو محکم رو پهلوم فشار داد که چشمامو محکم بستم و ناخواسته ل.بشو گاز گرفتم....جدا شد و پوزخند صداداری زد و دوباره حمله ور شد انگار اصلا نمیخواست تمومش کنه!...دستشو از رو پهلوم برداشت و به سمت گردنم رفت....لباسم رو از یقه کنار زد...بازم جدا شد و این سری به گردنم رفت...مارک دردناکی زد که باعث شد شونشو گاز بگیرم....زیادی درد داشت....
ات: بسههه ولم کننن*داد اما آروم*
جیمین: این هنوز اولشه *پوزخند*
۱۰.۰k
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.