وقتی بین بچه هاش فرق میزاشت
وقتی بین بچه هاش فرق میزاشت
پارت ۱
ویو لینا
صبح از خواب بیدار شدم .... رفتم پایین بابا با یونا ( خواهر لینا ) داشت حرف میزد
اومدم پیش مامان و بهش گفتم
+ صبح بخیر مامان
- صبح بخیر عزیزم .... برو بشین صبحونه بخور الان ماهم میایم
بابا یا خنده اومد ولی وقتی منو دید خندش محو شد. یونا اومد پیش من نشست و باهام حرف میزد
& سلام خوبی ؟
+ممنون تو خوبی
&منم به خوبی تو
&میخوای برات کیمچی بزارم یا دوست نداری ؟
یونا داشت باهام حرف میزد که بابا بلند شد و دست یونا رو گرفت و برد پیش خودش
مامان خواست پیشم بشینه که بابا بهش گفت :
/ چرا پیش اون؟ بیا پیش خودم بشین عزیزم
! تهیونگ اونم جزو خونواده مونه چرا انقدر بهش بی توجه ای میکنی ؟
+ مامان برو پیش بابا بشین
منم میرم داخل اتاق
! عزیزم ؟ توکه چیزی نخوردی
+ نه مامان من سیرم
! باشه برو
ا.ت ویو
تهیونگ همیشه بین لینا و یونا فرق میزاشت
ولی یونا از این قضیه خیلی ناراحت بود که خواهر بزرگش اصلا اهمیت نداره
برای همین همیشه با تهیونگ حرف میزد که با لینا حرف بزنه
تو افکار خودم بودم که گوشی تهیونگ زنگ خورد
تهیونگ رفت و گوشی رو برداشت .....
پارت ۱
ویو لینا
صبح از خواب بیدار شدم .... رفتم پایین بابا با یونا ( خواهر لینا ) داشت حرف میزد
اومدم پیش مامان و بهش گفتم
+ صبح بخیر مامان
- صبح بخیر عزیزم .... برو بشین صبحونه بخور الان ماهم میایم
بابا یا خنده اومد ولی وقتی منو دید خندش محو شد. یونا اومد پیش من نشست و باهام حرف میزد
& سلام خوبی ؟
+ممنون تو خوبی
&منم به خوبی تو
&میخوای برات کیمچی بزارم یا دوست نداری ؟
یونا داشت باهام حرف میزد که بابا بلند شد و دست یونا رو گرفت و برد پیش خودش
مامان خواست پیشم بشینه که بابا بهش گفت :
/ چرا پیش اون؟ بیا پیش خودم بشین عزیزم
! تهیونگ اونم جزو خونواده مونه چرا انقدر بهش بی توجه ای میکنی ؟
+ مامان برو پیش بابا بشین
منم میرم داخل اتاق
! عزیزم ؟ توکه چیزی نخوردی
+ نه مامان من سیرم
! باشه برو
ا.ت ویو
تهیونگ همیشه بین لینا و یونا فرق میزاشت
ولی یونا از این قضیه خیلی ناراحت بود که خواهر بزرگش اصلا اهمیت نداره
برای همین همیشه با تهیونگ حرف میزد که با لینا حرف بزنه
تو افکار خودم بودم که گوشی تهیونگ زنگ خورد
تهیونگ رفت و گوشی رو برداشت .....
۶.۴k
۱۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.