عشق بی انتها پارت ۴۷
#بوساگ
باهم رفتیم خونه منم سرمو گذاشتم رو شونه کوک و خوابم برد
#کوک
تو راه باهاش حرف میزدم صداش زدم من:بوساگ دیدم جواب نمیده یه نگاه بهش کردم دیدم خوابیده من:اوووو خوابیدی داشتم حرف میزدم هوففف رسیدم خونه در زدم خدمتکار اومد در و باز کرد من:هیششش خدمتکار:بله بفرمایید رفتم تو اتاق بوساگ بوساگو گذاشتم رو تخت رفتم کتمو در آوردم و کت اونم در آوردم و رفتم کنارش دراز کشیدم و بهش نگاه میکردم و دستمو میکشید رو موهاش با خودم گفتم چجوریه که تو خوابم انقدر خوشگل و کیوتی بعد روشو برگردوند من:آخ رفتی اونور اشگال نداره بعد یکم نزدیکش رفتمو از پشت گرفتمش کشیدمش چسبوندمش به خودم و سرمو نزدیک گردنش کردم و تو بغلم گرفته بودمش سفت فشارش میدادم و با دستم میمالیدمش که گفت:کوک میشه برام آهنگ بخونی من:مگه تو خواب نبودی بوساگ:دوست دارم برام آهنگ بخونی تا راحت بخوابم من:باشه میخونم شروع کردم به خوندن آهنگ در گوشش براش آهنگ میخوندم تا بخوابه آهنگو براش خوندم و دیگه خوابید منم آروم گرفتمش برگردوندمش طرف خودم و تو بغلم گرفته بودمش بعد چونشو گرفتم بالا و لبامو آروم گذاشتم رو لباش آروم مک میزدم و زبونمو رو لباش میکشیدم بعد جدا شدم و خوابم برد(بچه امروز آخرین روزیه که بوساگ تو ایتالیاست و بعد خطم بابا مامانش میره کره )صبح از خواب بیدار شدم دیدم بوساگ کنارم نیست پاشدم صداش زدم من:بوساگ بوساگ کجایی تو بعد دیدم اومد تو اتاق بوساگ:آه کوک بیدار شدی میخواستم بیام بیدارت کنم من:کجا رفته بودی بوساگ:من زود تر از تو بیدار شدم تازه امروز خطمه مامان بابامه و من زود تر بیدار شدم صبحونم آمادست من:امروز برمیگردیم دیگه میگیردیم بوساگ:آره من:بیا جلو اومد جلو صورتم بعد لبامو چسبوندم رو لباش و لباشو مک زدم و خوردم و گرفتمش خوابوندمش رو تخت و لباشو مک میزدم اونم همراهیم کردو دستشو گذاشت رو صورتم با کم آوردن نفس از هم جدا شدیم و منم بلندش کردم
گ.ل:با برگشتن بوساگ به ایتالیا و با وجود دوست پسر سابقش نگرانی های زیادی به وجود میاد با یک تصادف بوساگ حافظشو از دست میده و برای دو سال کسیو به یاد نداره تصادف کار خود دوست پسر سابقش بوده قبل تصادف دوست پسر سابق بوساگ آدم اجیر میکنه که بوساگو کتک بزنن و بعد با ماشین بهش میزنن و بوساگ حافظشو برای ۲ ۳ سال از دست میده و هیچکسو به یاد نداره و این باعث میشه کوک خیلی داغون شه ولی بعد ۳ سال که کم کم حافظش برگشت دوباره به هم برمیگردن و باهم سعی میکنن دوست پسر سابق بوساگ رو از بین ببرن ولی موفق نمیشن و بوساگ بعد ازدواج با کوک و بخاطر دوست پسر سابقش که بچه دارم شدن با تصادف این دفعه میمیره
باهم رفتیم خونه منم سرمو گذاشتم رو شونه کوک و خوابم برد
#کوک
تو راه باهاش حرف میزدم صداش زدم من:بوساگ دیدم جواب نمیده یه نگاه بهش کردم دیدم خوابیده من:اوووو خوابیدی داشتم حرف میزدم هوففف رسیدم خونه در زدم خدمتکار اومد در و باز کرد من:هیششش خدمتکار:بله بفرمایید رفتم تو اتاق بوساگ بوساگو گذاشتم رو تخت رفتم کتمو در آوردم و کت اونم در آوردم و رفتم کنارش دراز کشیدم و بهش نگاه میکردم و دستمو میکشید رو موهاش با خودم گفتم چجوریه که تو خوابم انقدر خوشگل و کیوتی بعد روشو برگردوند من:آخ رفتی اونور اشگال نداره بعد یکم نزدیکش رفتمو از پشت گرفتمش کشیدمش چسبوندمش به خودم و سرمو نزدیک گردنش کردم و تو بغلم گرفته بودمش سفت فشارش میدادم و با دستم میمالیدمش که گفت:کوک میشه برام آهنگ بخونی من:مگه تو خواب نبودی بوساگ:دوست دارم برام آهنگ بخونی تا راحت بخوابم من:باشه میخونم شروع کردم به خوندن آهنگ در گوشش براش آهنگ میخوندم تا بخوابه آهنگو براش خوندم و دیگه خوابید منم آروم گرفتمش برگردوندمش طرف خودم و تو بغلم گرفته بودمش بعد چونشو گرفتم بالا و لبامو آروم گذاشتم رو لباش آروم مک میزدم و زبونمو رو لباش میکشیدم بعد جدا شدم و خوابم برد(بچه امروز آخرین روزیه که بوساگ تو ایتالیاست و بعد خطم بابا مامانش میره کره )صبح از خواب بیدار شدم دیدم بوساگ کنارم نیست پاشدم صداش زدم من:بوساگ بوساگ کجایی تو بعد دیدم اومد تو اتاق بوساگ:آه کوک بیدار شدی میخواستم بیام بیدارت کنم من:کجا رفته بودی بوساگ:من زود تر از تو بیدار شدم تازه امروز خطمه مامان بابامه و من زود تر بیدار شدم صبحونم آمادست من:امروز برمیگردیم دیگه میگیردیم بوساگ:آره من:بیا جلو اومد جلو صورتم بعد لبامو چسبوندم رو لباش و لباشو مک زدم و خوردم و گرفتمش خوابوندمش رو تخت و لباشو مک میزدم اونم همراهیم کردو دستشو گذاشت رو صورتم با کم آوردن نفس از هم جدا شدیم و منم بلندش کردم
گ.ل:با برگشتن بوساگ به ایتالیا و با وجود دوست پسر سابقش نگرانی های زیادی به وجود میاد با یک تصادف بوساگ حافظشو از دست میده و برای دو سال کسیو به یاد نداره تصادف کار خود دوست پسر سابقش بوده قبل تصادف دوست پسر سابق بوساگ آدم اجیر میکنه که بوساگو کتک بزنن و بعد با ماشین بهش میزنن و بوساگ حافظشو برای ۲ ۳ سال از دست میده و هیچکسو به یاد نداره و این باعث میشه کوک خیلی داغون شه ولی بعد ۳ سال که کم کم حافظش برگشت دوباره به هم برمیگردن و باهم سعی میکنن دوست پسر سابق بوساگ رو از بین ببرن ولی موفق نمیشن و بوساگ بعد ازدواج با کوک و بخاطر دوست پسر سابقش که بچه دارم شدن با تصادف این دفعه میمیره
۲۶.۰k
۳۰ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.