و عمر شیشه عطر است پس نمی ماند

و عمر شیشه عطر است، پس نمی ماند
پرنده تا به ابد در قفس نمی ماند
مگو که خاطرت از حرف من مکدر شد
که روی آینه جای نفس نمی ماند
طلای اصل و بدل آنچنان یکی شده اند
که عشق جز به هوای هوس نمی ماند
مرا چه دوست چه دشمن ز دست او برهان
که این طبیب به فریاد رس نمی ماند
من و تو در سفر عشق دیر فهمیدیم
قطار منتظر هیچ کس نمی ماند
دیدگاه ها (۰)

زیبا👌😍

ميشود تنها شويم يک بوسه از چشمت کنم؟حلقه ي پيوندمان را دزدکي...

چه غم که خلق به حسن تو عیب می‌گیرندهمیشه زخم زبان خون‌بهای ز...

ای که برداشتی از شانه موری باریبهتر آن بود که دست از سر من ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط