*گل یخ*
*گل یخ*
*محمد*
خوابالود در رو باز کردم مامان با ترس گفت : چرا درو باز نمی کنی مردم از ترس
- مگه چی شده ؟!
- می دونی ساعت چنده
- چنده
- تو چرا اینجوری فرشته کجاست
- تو اتاق
- اونم خوابه
- آره
- محمد ...مستی
نگاش کردم خندم گرفت
- نه چطور
قیافتو دیدی
برگشتم از آینه خودمو نگاه کردم موهام بهم ریخته بود
- آها
مامان خندش گرفت وگفت : یه چیزی کن تنت
از آینه خودمو نگاه کردم اووووف گربه وحشی جای چنگاش ودندوناش خندم گرفت
- محمد
- جونم مامان
- چی شده اینجوری شدی
- صبر کن مامان
رفتم تو اتاق لباسهای فرشته رو برداشتم هنوز خواب بود
- چی شد
برگشتم مامانو نگاه کردم یه نگاه به دستام انداخت بعدم خندید وگفت : چرا انقدر هول کردی ...محمد
- هاااان
- نگو ....نگو محمد بعداین همه مدت حالا با هم بودین ...
- مامان .
مامان برگشت فرشته رو نگاه کرد وگفت : بگو اره یا نه
سرمو پایین انداختم وگفتم : اره
- میرم زود میام
وای خدا آبروم رفت
چند روزه از اون شب می گذره مامان همش نگرانه وناراحت این رفتارش برام پر از سواله از ماشین پیاده شدم رفتم پشت در زدم به شیشه بابا در باز کردرفتم داخل صرافی بابا با دیدنم لبخند زد وگفت : آفتاب از کدوم طرف در اومده
- خوبی بابا
- خوبم چی شده اومدی اینجا
- میشه حرف بزنیم
بابا متعجب نگام می کرد
- بیا بشین
نشستم رو مبل اونم اومد نشست
- بابا رک بگید چی شده بچه نیستم نفهمم منو نپیچونید
بابا متعجب نگام کرد
- چرا این حرفو می زنی
- بگین بابا
بابا سرشو پایین انداخت وگفت : چرا مگه چی شده این حرفو می زنی
- بابا من می بینم خواهش می کنم
- پسرم ...
نگاش می کردم
- بابا
- دکترت گفته بود...
- دکترم چی گفته
- گفته ...
منتظر نگاش می کردم سری تکون داد و گفت : دیگه نمی تونی بچه دار بشی ...تو اون تصادف...
بلند شدم بابا دستمو گرفت
- چرا زودتر نگفتین
- چه فرقی داره
- فرقش اینه دوشبم نیست من به اون دختر بدبخت ظلم کردم .... چرا زودتر نگفتین
- یعنی چی ...محمد
سرم گیج می رفت واقعا حالم بد بود وشوکه بودم
*محمد*
خوابالود در رو باز کردم مامان با ترس گفت : چرا درو باز نمی کنی مردم از ترس
- مگه چی شده ؟!
- می دونی ساعت چنده
- چنده
- تو چرا اینجوری فرشته کجاست
- تو اتاق
- اونم خوابه
- آره
- محمد ...مستی
نگاش کردم خندم گرفت
- نه چطور
قیافتو دیدی
برگشتم از آینه خودمو نگاه کردم موهام بهم ریخته بود
- آها
مامان خندش گرفت وگفت : یه چیزی کن تنت
از آینه خودمو نگاه کردم اووووف گربه وحشی جای چنگاش ودندوناش خندم گرفت
- محمد
- جونم مامان
- چی شده اینجوری شدی
- صبر کن مامان
رفتم تو اتاق لباسهای فرشته رو برداشتم هنوز خواب بود
- چی شد
برگشتم مامانو نگاه کردم یه نگاه به دستام انداخت بعدم خندید وگفت : چرا انقدر هول کردی ...محمد
- هاااان
- نگو ....نگو محمد بعداین همه مدت حالا با هم بودین ...
- مامان .
مامان برگشت فرشته رو نگاه کرد وگفت : بگو اره یا نه
سرمو پایین انداختم وگفتم : اره
- میرم زود میام
وای خدا آبروم رفت
چند روزه از اون شب می گذره مامان همش نگرانه وناراحت این رفتارش برام پر از سواله از ماشین پیاده شدم رفتم پشت در زدم به شیشه بابا در باز کردرفتم داخل صرافی بابا با دیدنم لبخند زد وگفت : آفتاب از کدوم طرف در اومده
- خوبی بابا
- خوبم چی شده اومدی اینجا
- میشه حرف بزنیم
بابا متعجب نگام می کرد
- بیا بشین
نشستم رو مبل اونم اومد نشست
- بابا رک بگید چی شده بچه نیستم نفهمم منو نپیچونید
بابا متعجب نگام کرد
- چرا این حرفو می زنی
- بگین بابا
بابا سرشو پایین انداخت وگفت : چرا مگه چی شده این حرفو می زنی
- بابا من می بینم خواهش می کنم
- پسرم ...
نگاش می کردم
- بابا
- دکترت گفته بود...
- دکترم چی گفته
- گفته ...
منتظر نگاش می کردم سری تکون داد و گفت : دیگه نمی تونی بچه دار بشی ...تو اون تصادف...
بلند شدم بابا دستمو گرفت
- چرا زودتر نگفتین
- چه فرقی داره
- فرقش اینه دوشبم نیست من به اون دختر بدبخت ظلم کردم .... چرا زودتر نگفتین
- یعنی چی ...محمد
سرم گیج می رفت واقعا حالم بد بود وشوکه بودم
۴۱.۱k
۲۹ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.