ماه عشق پارت ۴۸
#مایا
منو برد رو تخت خوابوند و لبامو همینجوری مک میزد رفت سراغ دستامو انگوشتاشو تو انگوشتام چفت کرد و برد بالا گذاشت کنارم بعد از لبام جدا شد و هنوز روم بود بعد دستامو که گرفته بود میمالید من:من چند بار بهت گفتم که من فقط تو رو دوست دارم فقط تو رو کوک:منم چند بار بهت گفتم تو مال منی و هر لحظم ممکن کلا مال خود خودم بشی من:کی اون روز میرسه کوک:خیلی زود خیلی زود من:منتظر اون روزم کوک:منم همینطور لحظه شماری میکنم بعد دوباره لباشو گذاشت رو لبام و مک زد و بعد جدا شد کوک:نمیدونم اگه اون ماشین عوضی بهت میزد من چیکار میکردم ببخشید که سرت داد زدم میبخشیم آشتی من:تو اومدی بهم گفتی من دوست پسر دارم میپرسیدی من بهت میگفتم کی بود کوک:تو خودت میدونی یه پسریو باهات ببینم قاطی میکنم من:جونگ کوک اون فقط یه دوست معمولی بود که تویه دانشگاه اونور نزاشته اون مرتیکه نزدیکم شه و اون برا مثل برادرمه همین چیزی دیگه ای نیست کوک:هوم من:تو گول جذابیشو خوردی بعد یقشو گرفتم کشیدمش جلو صورت خودم من:ببین پسرجون هیشکی جذاب تر از تو نیست فهمیدی پس نگو جذابه کوک:یقم جر خورد من:جوع گرفتم یقشو ول کردم و صاف کردم کوک:کی میای برا اینکه تو کمپانی قبول شی من:تو بگو کی بیام منم میام کوک:اوم فردا من:من تمرین نکردم آخه کوک:خوب پس دو روز دیگه من:باشه کوک:اودیشن میدی قبول میشی من:از کجا میدونی قبول میشم کوک:چون عالی هستی و من خودم بهت رقص یاد میدم صداتم عالیه من:تو میخوای بهم رقص یاد بدی😃 کوک:بله (وایی😄) چشمامو مالیدم و کوک گفت کوک:یکی یدونه ی من خوابش میاد من:هوم کوک:منم خوابم میاد برم لباس عوض کنم من:برو ولی وقتی برگردی من خوابیدم😂 کوک:نه بدون من نمیخوابی من:باشه ولی قول نمیدم کوک:ببینم خوابی میکشمت من:برو تو اگه میخواستی منو بکشی تا الان کشته بودی😝 کوک:من نمیکشمت چون دلم نمیاد عشقمو بکشم من اگه بکشمت خودمم میکشم من:خیله خوب انقدر دلبری نکن خندید و رفت لباسشو عوض کرد من میتونستم نگاه کنم چون میرفت تو کمد ☺ رفت لباسشو در بیاره چشمم خورد دیگه متاسفانه منحرف شدم و نگاه کردم بعد لباسشو پوشید خودمو زدم به خواب من:😶دو ساعت بعد😴(😂😂) خودمو زدم بخواب بعد جونگ کوک گفت:ای بی چشم و رو خوابیدی روتم اونور کردی بعد اومد در گوشم کوک:منو دید میزنی بعد خودتو میزنی بخواب تا سه میشمارم برنگردی خودم برت میگردونم😈 من:هوففف لو رفتم کوک:۱ ۲😈 بعد چشمامو باز کردم و اینه برق برگشتم سمتش چشمامم اینه جغد باز گذاشتمو بهش نگاه کردم به این شکل من:☺ کوک:😌خوب منو گرفت چسبوند به خودش و نزدیک به صورتم شد و تویه چشمام نگاه میکرد من:موندم من با این اخلاقت چجوری عاشقت شدم کوک:مایم دیگه (خیلیم دلت بخواد😐😂)
منو برد رو تخت خوابوند و لبامو همینجوری مک میزد رفت سراغ دستامو انگوشتاشو تو انگوشتام چفت کرد و برد بالا گذاشت کنارم بعد از لبام جدا شد و هنوز روم بود بعد دستامو که گرفته بود میمالید من:من چند بار بهت گفتم که من فقط تو رو دوست دارم فقط تو رو کوک:منم چند بار بهت گفتم تو مال منی و هر لحظم ممکن کلا مال خود خودم بشی من:کی اون روز میرسه کوک:خیلی زود خیلی زود من:منتظر اون روزم کوک:منم همینطور لحظه شماری میکنم بعد دوباره لباشو گذاشت رو لبام و مک زد و بعد جدا شد کوک:نمیدونم اگه اون ماشین عوضی بهت میزد من چیکار میکردم ببخشید که سرت داد زدم میبخشیم آشتی من:تو اومدی بهم گفتی من دوست پسر دارم میپرسیدی من بهت میگفتم کی بود کوک:تو خودت میدونی یه پسریو باهات ببینم قاطی میکنم من:جونگ کوک اون فقط یه دوست معمولی بود که تویه دانشگاه اونور نزاشته اون مرتیکه نزدیکم شه و اون برا مثل برادرمه همین چیزی دیگه ای نیست کوک:هوم من:تو گول جذابیشو خوردی بعد یقشو گرفتم کشیدمش جلو صورت خودم من:ببین پسرجون هیشکی جذاب تر از تو نیست فهمیدی پس نگو جذابه کوک:یقم جر خورد من:جوع گرفتم یقشو ول کردم و صاف کردم کوک:کی میای برا اینکه تو کمپانی قبول شی من:تو بگو کی بیام منم میام کوک:اوم فردا من:من تمرین نکردم آخه کوک:خوب پس دو روز دیگه من:باشه کوک:اودیشن میدی قبول میشی من:از کجا میدونی قبول میشم کوک:چون عالی هستی و من خودم بهت رقص یاد میدم صداتم عالیه من:تو میخوای بهم رقص یاد بدی😃 کوک:بله (وایی😄) چشمامو مالیدم و کوک گفت کوک:یکی یدونه ی من خوابش میاد من:هوم کوک:منم خوابم میاد برم لباس عوض کنم من:برو ولی وقتی برگردی من خوابیدم😂 کوک:نه بدون من نمیخوابی من:باشه ولی قول نمیدم کوک:ببینم خوابی میکشمت من:برو تو اگه میخواستی منو بکشی تا الان کشته بودی😝 کوک:من نمیکشمت چون دلم نمیاد عشقمو بکشم من اگه بکشمت خودمم میکشم من:خیله خوب انقدر دلبری نکن خندید و رفت لباسشو عوض کرد من میتونستم نگاه کنم چون میرفت تو کمد ☺ رفت لباسشو در بیاره چشمم خورد دیگه متاسفانه منحرف شدم و نگاه کردم بعد لباسشو پوشید خودمو زدم به خواب من:😶دو ساعت بعد😴(😂😂) خودمو زدم بخواب بعد جونگ کوک گفت:ای بی چشم و رو خوابیدی روتم اونور کردی بعد اومد در گوشم کوک:منو دید میزنی بعد خودتو میزنی بخواب تا سه میشمارم برنگردی خودم برت میگردونم😈 من:هوففف لو رفتم کوک:۱ ۲😈 بعد چشمامو باز کردم و اینه برق برگشتم سمتش چشمامم اینه جغد باز گذاشتمو بهش نگاه کردم به این شکل من:☺ کوک:😌خوب منو گرفت چسبوند به خودش و نزدیک به صورتم شد و تویه چشمام نگاه میکرد من:موندم من با این اخلاقت چجوری عاشقت شدم کوک:مایم دیگه (خیلیم دلت بخواد😐😂)
۶.۷k
۱۱ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.