چه روزها به شب آورده ام در این امید


چه روزها به شب آورده ام در این امید
که با وجود عزیزت شبی به روز آرم

چه جرم رفت که با ما سخن نمی گویی
چه کرده ام که به هجران تو سزاوارم

هنوز با همه بدعهدیت دعا گویم
هنوز با همه بی مهریت طلبکارم

من از حکایت عشق تو بس کنم هیهات
مگر اجل که ببندد زبان گفتارم

هنوز قصه هجران و داستان فراق
به سر نرفت و به پایان رسید طومارم

اگر تو عمر در این ماجرا کنی سعدی
حدیث عشق به پایان رسد نپندارم

#سعدی
دیدگاه ها (۱)

‌به روز گویمت: امشب به خواب خواهم دیدچو شب شود همه شب تا به ...

‌شب های مه گرفته مرداب بخت منای ماه جای رقص درخشنده تو نیست....

در نظربازی ما بی‌خبران حیرانندمن چنینم که نمودم دگر ایشان دا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط