نجوای عشق پارت ۲۶
برگشتم و جونگ کوک اومد کمرمو مالید خوب شده بودم و هیچ دردی نداشتم کوک:خوب شدی من:اوهوم بعد جونگ کوک دوباره خوابید کنارم کوک:درد نداری من:نه ببین یعنی هیچ وقت نباید باهات شوخی کرد هیچ وقت کوک:اون شوخی که تو کردی من داشتم سکته میکردم بفهم😐نفهم من:😐 کوک:گشنمه من:پس چی خوردی😐😂😂🤣 کوک:نه من واقعا گشنمه😐😟 من:خیله خوب الان میرم برات یه چیزی درست میکنم رفتم لباس پوشیدم اون لباس پاره هم پرت کردم تو صورتش کوک:آهههه چه بوی خوبی میده من:😊 بعد اونو بغلش گرفت و دراز کشید منم رفتم سمت آشپز خونه که در زدن که جونگ کوک گفت کوک:من باز میکنم رفت در و باز کرد منم پریدم رو کولش و بعد در و باز کرد منم رو کولش بود و بهش آویزون تهیونگ بود با رزی کوک:بازم شما چرا ول کن نیستید آخه میخوایم دو دقیقه تنها باشیم دو دقیقه رزی:بخاطر این نیومدیم شنیدیم که صدا داد میومد از رو جونگ کوک اومدم پایین من:اوم ما که نبودیم شاید یکی از همسایه ها بودن🤔ما خواب بودیم کوک:بله خواب بودیم تهیونگ:ولی جونگ کوک تو گفتی میخواید برید بیرون کوک:کنسل شد رزی:عه خوب من میخواستم بیام پیشت خوب من:😊 بعد جونگ کوک اومد در گوشم گفت کوک:چه دوست فوضولی داری من:عشقم گوه نخور یه نگاه به دوست خودت بکن چه کنجکاوه😐 کوک:راست میگی دیوونه فحش دادنتم من:ما اینیم دیگه رزی:نمیشه بیام تو کوک و من:نه تهیونگ:چرا کوک:کار داریم رزی:چه کاری من:ای بابا حالا حتما باید امروز بیاید من حوصله ندارم کوک:بله حوصله نداریم همین الان از خواب پاشدیم بعد در و روشوت بستیم و رفتیم تو که جونگ کوک یه دستشو زد به کمرم و منو کشید و به خودش چسبوند که صورتم قشنگ نزدیک صورتش بود یک متر هم فاصله نداشتیم قشنگ دماغمون به هم وصل بود کوک:تو فقط فحش بده🤤 من:فحش بدم کوک:الان یدونه بده من:بدم کوک:بده(در چشتونو بگیرید😂🤣🤣🤣) من:کسکش کونی🙂 کوک:آخخخخ😍(ودف😐😂🤣)میخوای من بدم من:بده کوک:خیله خوب من:عن خوار حرومزاده(جووووونننننننن😍😂🤤) من:😍 و من جوع گیر شدم من:دهنتو باز کن کوک:😀 دو تا از انگوشتامو کردم تو دهنش لا به لای دندوناش بعد کشیدم بیرون و انگوشته فاکمو نشونش دادم کوک:فاک نشون میدی توله سگ هان (عشق با فحش☺😂🤣😂) من:😝😂🤷♀️ بعد همونجوری که صورتامون به هم نزدیک بود جونگ کوک اومد جلو که لباشو بزاره رو لبام که دوباره در زدن کوک:ول نمیکنم لباتو ها الان میام (مگر اینکه بزارم همو ببوسین😁😂🤣🤣شوخی کردم)من:خیله خوب رفت با حرص در و باز کرد کوک:بلههههه یکی از همسایه ها بود یه دختره جوون من:وایییی این😑 بدم میاد ازش جونگ کوک باهاش حرف میزد دختره:جونگ کوک یه کاری باهات دارم کوک:بگو رفتم جلو در من:جانم بفرمایید هرکاری داری به من بگو
۸.۴k
۲۳ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.