عاشقانه
رفت و با دردِ نبودش چه زمین گیرم کرد
من جوان بودم و ناگه غمِ او پیرم کرد
برقِ امید ز دیوارِ دلم پای کشید
ناگه از زندگی با هدفم سیرم کرد
مهربان بود و به اعماق دلم خوب نشست
عشق آمد به دمی در غل و زنجیرم کرد
وای بر من که شدم غرقِ هوای نفسش
خوش صدا بود و مرا یک تنه تسخیرم کرد
در صدف جای گرفتم به کنارش همه جا
کیمیا کرد مرا و می انجیرم کرد
من که مشغول خودم بودم و افکار خودم
با همین خوبی خود یکسره در گیرم کرد
لعنتی باد به این عالم بی هم نفسی
جَبر کرد و به جنون راهی تقدیرم کرد...
من جوان بودم و ناگه غمِ او پیرم کرد
برقِ امید ز دیوارِ دلم پای کشید
ناگه از زندگی با هدفم سیرم کرد
مهربان بود و به اعماق دلم خوب نشست
عشق آمد به دمی در غل و زنجیرم کرد
وای بر من که شدم غرقِ هوای نفسش
خوش صدا بود و مرا یک تنه تسخیرم کرد
در صدف جای گرفتم به کنارش همه جا
کیمیا کرد مرا و می انجیرم کرد
من که مشغول خودم بودم و افکار خودم
با همین خوبی خود یکسره در گیرم کرد
لعنتی باد به این عالم بی هم نفسی
جَبر کرد و به جنون راهی تقدیرم کرد...
۲۰.۵k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.