فن فیکشن از جین ۳
//ازدیدجین//
اون دختره بنظر میومد اسمش یونا بود//اسمش یادم نی😐💔//اومد سمتمونو گفت:
سلام...شما کی هستین و اینجا چیکار دارین....
میخواستم لب باز کنم که یعدفه کوک پرید وسط
k(مگه اینجارو خریدی؟
_شاید ، ولی اینجا جای شما پسرای ترسو نیس
k_یاااااا این دختره داره چی میبافه برا خودش؟ اصن ییا یه بازی واقعی بکنیم ببینیم کی میترسه
تا کوک اینو گفت دختره ترسیدو عرق سرد ریخت....معلوم بود که به اینجور چیزا اعتقاد داره.....
+ببخشید ما اشتباه کردیم ال.....
_ن..نه من بازی میکنم ولی فقط من با این پسره
به من اشاره کرد
جججاانننن منو کوکو این دختره....من عمرا بیام....اههه همینشم به اصرار این دوتا اومدم
+پیس پیس نامجون
=هوم چیه؟
+توبرو جای من
=چی؟یاااا هیونگا تو که از اینا نمیترسیدی....برو بخدا ترست میریزه....بعدش کوکم هس
_کجا میریم حالا؟
k_خونه ی زامبیا
//فرض کنیم که تو کره هم هس😂//
+چ..چی؟ باشه قبوله همین الان میریم
اوووففف خدااا این نامجون کجا رف ....جججاانننننن....تو این موقعیت رفتی بازی کامپیوتری؟ یاخدا....بعد کوک دستمو گرفتو رفتیم سمت اون خونه.....
//ازدیدخودت//خدایاااا...حالا چجوری دررم؟....اها میگم دلم درد میکنه....نه باو این ضایس....اهان الکی بیهوش میشم...اوووففف نههه اینو که یعدفه خندم میگیره گند میزنم.....حالا چه گوهی بخورممممم...تو فکر بودم که نفهمیدم کی رسیدیم....وااایییی چقدر ترسناکههههه....خدا اگه پشتم چیزی نباشه و ازم محافظت نکنه سکته میکنم.....اون پسره که نمیدونم اسمش چی چی بود...رف بلیط گرفتو من با اون جذابه موندم....خیلی قشنگ بود....بعد چن دقیقه دیدم لپش قرمز شد....وااایییی اون لپارو با اون لباااششش....بعدش یه سرفه کرد که به خودم اومدم فهمیدم ۵ دقیقس بهش زل زدم....واقعا جذاب بود.....بعد چند مین اون پسره با سه تا بلیط برگشتو گفت
_بزن برریممم
بنظر نترس میموند....اونا جلو رفتن ولی من پشت میخکوب شدم....واقعا ترسناک بود
_هی...تو دختر جون....چرا نمیای...نکنه ترسیدی؟//دخترمو داره تحریک میکنه که بره تو خونه😐💔//
+نخیرم الان میام
دنبالشون رفتم.....که همون پسره گفت
_خوب اینجا دوراهیه من تنها میرم این ور شما دوتاهم اونور باشه
بعد بابدو رف
منو اون پسر جذابه موندیم....مث یه بچه ساکت بودیم...خداااا...این منم....همونیم که اصن نمیترسید؟....شاید به این روحو اینا اعتقاد دارمو داشتم انکار میکردم....همون لحظه دستای گرمی بین دستم قرار گرفت...به دستم نگاه کردم دیدم اون پسر جذابه دستمو گرفته نفسم بند اومدو به چهرش نگاه کردم....روبروشو نگاه میکردو لپش قرمز بود.....منم سرمو پایین گرفتمو با هم راه افتادیم.....
ادامه دارد......
ژان ژاااننن جین عاشق شده جاااننن😍😍😹😹🔪
#پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
اون دختره بنظر میومد اسمش یونا بود//اسمش یادم نی😐💔//اومد سمتمونو گفت:
سلام...شما کی هستین و اینجا چیکار دارین....
میخواستم لب باز کنم که یعدفه کوک پرید وسط
k(مگه اینجارو خریدی؟
_شاید ، ولی اینجا جای شما پسرای ترسو نیس
k_یاااااا این دختره داره چی میبافه برا خودش؟ اصن ییا یه بازی واقعی بکنیم ببینیم کی میترسه
تا کوک اینو گفت دختره ترسیدو عرق سرد ریخت....معلوم بود که به اینجور چیزا اعتقاد داره.....
+ببخشید ما اشتباه کردیم ال.....
_ن..نه من بازی میکنم ولی فقط من با این پسره
به من اشاره کرد
جججاانننن منو کوکو این دختره....من عمرا بیام....اههه همینشم به اصرار این دوتا اومدم
+پیس پیس نامجون
=هوم چیه؟
+توبرو جای من
=چی؟یاااا هیونگا تو که از اینا نمیترسیدی....برو بخدا ترست میریزه....بعدش کوکم هس
_کجا میریم حالا؟
k_خونه ی زامبیا
//فرض کنیم که تو کره هم هس😂//
+چ..چی؟ باشه قبوله همین الان میریم
اوووففف خدااا این نامجون کجا رف ....جججاانننننن....تو این موقعیت رفتی بازی کامپیوتری؟ یاخدا....بعد کوک دستمو گرفتو رفتیم سمت اون خونه.....
//ازدیدخودت//خدایاااا...حالا چجوری دررم؟....اها میگم دلم درد میکنه....نه باو این ضایس....اهان الکی بیهوش میشم...اوووففف نههه اینو که یعدفه خندم میگیره گند میزنم.....حالا چه گوهی بخورممممم...تو فکر بودم که نفهمیدم کی رسیدیم....وااایییی چقدر ترسناکههههه....خدا اگه پشتم چیزی نباشه و ازم محافظت نکنه سکته میکنم.....اون پسره که نمیدونم اسمش چی چی بود...رف بلیط گرفتو من با اون جذابه موندم....خیلی قشنگ بود....بعد چن دقیقه دیدم لپش قرمز شد....وااایییی اون لپارو با اون لباااششش....بعدش یه سرفه کرد که به خودم اومدم فهمیدم ۵ دقیقس بهش زل زدم....واقعا جذاب بود.....بعد چند مین اون پسره با سه تا بلیط برگشتو گفت
_بزن برریممم
بنظر نترس میموند....اونا جلو رفتن ولی من پشت میخکوب شدم....واقعا ترسناک بود
_هی...تو دختر جون....چرا نمیای...نکنه ترسیدی؟//دخترمو داره تحریک میکنه که بره تو خونه😐💔//
+نخیرم الان میام
دنبالشون رفتم.....که همون پسره گفت
_خوب اینجا دوراهیه من تنها میرم این ور شما دوتاهم اونور باشه
بعد بابدو رف
منو اون پسر جذابه موندیم....مث یه بچه ساکت بودیم...خداااا...این منم....همونیم که اصن نمیترسید؟....شاید به این روحو اینا اعتقاد دارمو داشتم انکار میکردم....همون لحظه دستای گرمی بین دستم قرار گرفت...به دستم نگاه کردم دیدم اون پسر جذابه دستمو گرفته نفسم بند اومدو به چهرش نگاه کردم....روبروشو نگاه میکردو لپش قرمز بود.....منم سرمو پایین گرفتمو با هم راه افتادیم.....
ادامه دارد......
ژان ژاااننن جین عاشق شده جاااننن😍😍😹😹🔪
#پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
۱۸.۱k
۰۷ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.