حوس عشق پارت ۵۵
وقتی بهم نگاه نمیکنه ازیت میشم تهیونگ:میرا همچی درست میشه اون که برای همیشه حافظشو از دست نمیده بلخره برمیگرده من:تهیونگ میخوام یکم بخوابم یکم سرم درد میکنه تهیونگ:خیله خوب من میرم کاری داشتی بگو من:باشه بعد تهیونگ رفت بیرون منم گوشیمو برداشتم رفتم رو تخت دراز کشیدم یه عالمه عکس از خودمون داشتم رفتم اونارو نگاه کردم همینجوری نگاه میکردم همینجوری پشت سرهم اشکام میومد با همون اشکام که رو گونم بود خوابم برد
شیش ماه بعد(اینجا جونگ کوک تو گوشیش نگاه میکنه یهو به عکسای میرا و خودش مواجح میشه یکم هنگ میکنه بعد کم کم حافظش برمیگرده )
از زبون جونگ کوک
اصلا حوصلی هیچیو نداشتم رفتم تو گوشی خواستم یکم عکس نگاه کنم رفتم تو گالری همینجوری میگشتم یهو یه عکس دیدم خودم با یکی دیگه من:هوم یکم تصویرو واضح کردم همون دختریه که تو کمپانیه ما(یادت بیار دیگه لعنتس😬😫) همون موقع خاطراتم انگار اومد جلو چشمام تیکه تیکه همرو نگاه کردم هرچی بود به ذهنم میومد بعد فهمیدم چرا تو بیمارستان بودم من:میرااااااااااااااااااااا (آهان یادش اومد یسسسسس) گوشیو پرت کردم اونور رفتم پیش پسرا من:بچه ها همه: چی شده من:من حافظمو از دست داده بودم تهیونگ:ام چطور من:فقط جواب منو بدید تهیونگ:آره جیمین:نه تنها حافظتو از دست دادی بلکه میرارم فراموش کرده بودی تهیونگ:درسته میرا از شیش پیش تا الان زندگیش شده گریه اشک ریختن و من:و چی تهیونگ:آرام بخش هروقت میدید تو بهش نگاه نمیکنی زود حالش بد میشد بعد سه چهار تا قرص میخورد جونگ کوک میرا شیش ماهه اینجوریه من:میرا 😢 تهیونگ:جونگ کوک اگه همه چی یادت اومده برو پیشش ولی اون خیلی از دستت ناراحت و عصبانیه یجوری باید از دلش در بیاری چون تو بهش قول داده بودی پیشش باشی ولی شیش ماهه تموم پیشش نبودی اونم خیلی احساسه تنهایی میکرد من:تهیونگ من باید برم بعد رفتم آماده شدم با سرعت ماشینم روشن کردم گازشو گرفتم و رفتم من:عشقم ببخشید این شیش ماهه ازیت شدی قربونت بشم آخه چیکار کردی با خودت رسیدم خونه میرا در باز بود یواشی رفتم تو یهو رد شد داشت میرفت تو اتاق که صداش زدم من:میرا همون وایساد بعد آروم برگشت میرا:جججونگ کوک من:عشقم ببخشید انقدر سختی کشیدی واقعا وقتی فهمیدم تو تو این حال بودی کلی به خودم فحش دادم رفتم جلوش اما رفت عقب میرا:جلو نیا جونگ کوک من شیش ماهه خواب ندارم تو قول داده بودی پیشم باشی من:میدونم عشقم ببین میرا:گفتم جلو نیا جونگ کوک برو الان نمیخوام ببینمت من:نمیرم من دوباره ولت نمیکنم صد دفعم بگی برو نمیرم صداش رفت بالا با گریه باهاش حرف میزدم من:میرا گوش کن یه دقیقه به حرفم گوش کن میرا:جونگ کوک چی میخوای بگی هانننن
شیش ماه بعد(اینجا جونگ کوک تو گوشیش نگاه میکنه یهو به عکسای میرا و خودش مواجح میشه یکم هنگ میکنه بعد کم کم حافظش برمیگرده )
از زبون جونگ کوک
اصلا حوصلی هیچیو نداشتم رفتم تو گوشی خواستم یکم عکس نگاه کنم رفتم تو گالری همینجوری میگشتم یهو یه عکس دیدم خودم با یکی دیگه من:هوم یکم تصویرو واضح کردم همون دختریه که تو کمپانیه ما(یادت بیار دیگه لعنتس😬😫) همون موقع خاطراتم انگار اومد جلو چشمام تیکه تیکه همرو نگاه کردم هرچی بود به ذهنم میومد بعد فهمیدم چرا تو بیمارستان بودم من:میرااااااااااااااااااااا (آهان یادش اومد یسسسسس) گوشیو پرت کردم اونور رفتم پیش پسرا من:بچه ها همه: چی شده من:من حافظمو از دست داده بودم تهیونگ:ام چطور من:فقط جواب منو بدید تهیونگ:آره جیمین:نه تنها حافظتو از دست دادی بلکه میرارم فراموش کرده بودی تهیونگ:درسته میرا از شیش پیش تا الان زندگیش شده گریه اشک ریختن و من:و چی تهیونگ:آرام بخش هروقت میدید تو بهش نگاه نمیکنی زود حالش بد میشد بعد سه چهار تا قرص میخورد جونگ کوک میرا شیش ماهه اینجوریه من:میرا 😢 تهیونگ:جونگ کوک اگه همه چی یادت اومده برو پیشش ولی اون خیلی از دستت ناراحت و عصبانیه یجوری باید از دلش در بیاری چون تو بهش قول داده بودی پیشش باشی ولی شیش ماهه تموم پیشش نبودی اونم خیلی احساسه تنهایی میکرد من:تهیونگ من باید برم بعد رفتم آماده شدم با سرعت ماشینم روشن کردم گازشو گرفتم و رفتم من:عشقم ببخشید این شیش ماهه ازیت شدی قربونت بشم آخه چیکار کردی با خودت رسیدم خونه میرا در باز بود یواشی رفتم تو یهو رد شد داشت میرفت تو اتاق که صداش زدم من:میرا همون وایساد بعد آروم برگشت میرا:جججونگ کوک من:عشقم ببخشید انقدر سختی کشیدی واقعا وقتی فهمیدم تو تو این حال بودی کلی به خودم فحش دادم رفتم جلوش اما رفت عقب میرا:جلو نیا جونگ کوک من شیش ماهه خواب ندارم تو قول داده بودی پیشم باشی من:میدونم عشقم ببین میرا:گفتم جلو نیا جونگ کوک برو الان نمیخوام ببینمت من:نمیرم من دوباره ولت نمیکنم صد دفعم بگی برو نمیرم صداش رفت بالا با گریه باهاش حرف میزدم من:میرا گوش کن یه دقیقه به حرفم گوش کن میرا:جونگ کوک چی میخوای بگی هانننن
۴۸.۴k
۱۷ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.