دوستان تاکید میکنم همون طور که از ظاهر عکس پیدا است ترسنا
دوستان تاکید میکنم همون طور که از ظاهر عکس پیدا است ترسناک است پس اگر مشکل دارید لطفا نخوانید
وتاکید میکنم این برایم تعریف کردن .
نسرین.
به علت بیماری مجبور به استراحت کامل بود وخونه نشین.وازاونجایی که نمیتونستم کارهای خونه انجام بدم خواهرم کارهای خونه من انجام میداد .
یکبار وقتی زهره(خواهرم)کارها انجام داد ورخداحافظی کرد.رفت .
5دقیقه توتخت بودم اتاق در ش باز بود واگر کسی وارد خونه میشد میدیم دیدم زنی چادر مشکی وارد شد و رفت تواتاق بچه ها ...زهره عادت داشته چادر سرمیکرد فقط چشمش معلوم بود .من فکر کردم زهره ست دیگه.صدازدم زهره اجی چرا برگشتی ؟چیزی جاگذاشتی؟
جوابی نیومد ...
چون مسکن خورده بودم خوابم برد نفهمیدم کی زهره رفت.
فردا زهره که اومد پرسیدم . اجی دیروز چی شده بود برگشتی ؟
زهره:من کی برگشتم .
من:برگشتی رفتی تواتاق امید ..
هرچی مبگفتم زهره انکار میکرد .ودراخر گفت توهم برداشتی تاثییر این داروها است .من گفتم حتما دیگه
بعد از رفتن زهره دوباره ماجرا اون زن سیاه پوش تکرار شد .چند دقیقه بعد امید پسرم اومد خونه .ورفته تواتاقش تا لباسش عوض کن .وقتی اومد پیش من .گفتم امید خاله زهره تواتاقت چیکار میکنه؟
امید:خاله زهره تواتاق من نیست .اتفاقا توخیابان که داشت برمیگشته خونشون دیدمش ..
من تعجب زده که چی شد دوباره فکر کردم تاثییر داروها هم است .
فردا دوباره بعد از رفتن زهره تکرار شد .گفتم این دیگه توهم نیست .به هر زحمتی بود از تخت بلند شدم وباهزار دردخودم به اتاق رسوندم دیدمش سیاه وپرمو میخکوب شده م که محکم با دستش زد تو صورتم .وبیهوش شدم .
وقتی بهوش اومد امید وشوهرم کنارم بودن وصورتم کبود شده بود وجای انگشت روی صورتم بود.
روزهای بد زهره تا اومدن شوهرم منتظرمیشد ..چند سال گذشته ودیگر تکرار نشد
_________________________________زهرا.
تازه ازدواج کرده بودم .ودریک خانه که طبقه اول پدرشوهرم زندگی میکردن .وطبقه دوم من وشوهرم .
شوهرم شیفت شب نگهبان بود یک هفته شب ویک هفته روز .
این ماجرا مربوط به هفته شب بهروز (شوهرم) شیفت بود
وخونه ما اپارتمانی نبود.وپله ها که وصل میکرد خونه ما وپدر شوهرم از حیاط میخورد .ویک ایوان هم جلو خونه ما بود. امیدوارم که تصورکنید خونه
شب اول .کسی ازپله ها اومد بالا وجلو در ورودی وایستاد .فکر کردم مادر شوهرم اومد واس فضولی .
اهمیت ندادم .دوشب دیگه تکرار شد. اخرین شب کلافه شدم که مادر شوهر چه فکری میکند.با عصبانیت رفتم سمت در وبا فریاد گفتم چته .؟درباز کردم اما کسی نبود ..از ایوان به کوچه دید داشتم نگاه کردم کسی سیاه توکوچه دیدم ..
همون طور پله ها یکی ودوتا کردم .بدون حجاب وبدون کفش توکوچه دویدم کسی نبود فکر کردم که دزد بود سریع به خانواده شوهرم اطلاع دادم .فکر کردم دزد..بعدها که با همسایه ها حرف شد گفتندفلانی میشناسی
اره چطور مگه .گفتن چون اواهل دعا نویسی اینجور کارها است اجنه زیاد توکوچه ما رفت امد دارن اونم حتما جن بوده
بعدها بارها این جور اتفاقات مثل صدا ی پا وسنگ به شیشه زدن .تکرار شد.
دوستان بازهم تاکید میکنم این موارد برام تعریف شد.
وتاکید میکنم این برایم تعریف کردن .
نسرین.
به علت بیماری مجبور به استراحت کامل بود وخونه نشین.وازاونجایی که نمیتونستم کارهای خونه انجام بدم خواهرم کارهای خونه من انجام میداد .
یکبار وقتی زهره(خواهرم)کارها انجام داد ورخداحافظی کرد.رفت .
5دقیقه توتخت بودم اتاق در ش باز بود واگر کسی وارد خونه میشد میدیم دیدم زنی چادر مشکی وارد شد و رفت تواتاق بچه ها ...زهره عادت داشته چادر سرمیکرد فقط چشمش معلوم بود .من فکر کردم زهره ست دیگه.صدازدم زهره اجی چرا برگشتی ؟چیزی جاگذاشتی؟
جوابی نیومد ...
چون مسکن خورده بودم خوابم برد نفهمیدم کی زهره رفت.
فردا زهره که اومد پرسیدم . اجی دیروز چی شده بود برگشتی ؟
زهره:من کی برگشتم .
من:برگشتی رفتی تواتاق امید ..
هرچی مبگفتم زهره انکار میکرد .ودراخر گفت توهم برداشتی تاثییر این داروها است .من گفتم حتما دیگه
بعد از رفتن زهره دوباره ماجرا اون زن سیاه پوش تکرار شد .چند دقیقه بعد امید پسرم اومد خونه .ورفته تواتاقش تا لباسش عوض کن .وقتی اومد پیش من .گفتم امید خاله زهره تواتاقت چیکار میکنه؟
امید:خاله زهره تواتاق من نیست .اتفاقا توخیابان که داشت برمیگشته خونشون دیدمش ..
من تعجب زده که چی شد دوباره فکر کردم تاثییر داروها هم است .
فردا دوباره بعد از رفتن زهره تکرار شد .گفتم این دیگه توهم نیست .به هر زحمتی بود از تخت بلند شدم وباهزار دردخودم به اتاق رسوندم دیدمش سیاه وپرمو میخکوب شده م که محکم با دستش زد تو صورتم .وبیهوش شدم .
وقتی بهوش اومد امید وشوهرم کنارم بودن وصورتم کبود شده بود وجای انگشت روی صورتم بود.
روزهای بد زهره تا اومدن شوهرم منتظرمیشد ..چند سال گذشته ودیگر تکرار نشد
_________________________________زهرا.
تازه ازدواج کرده بودم .ودریک خانه که طبقه اول پدرشوهرم زندگی میکردن .وطبقه دوم من وشوهرم .
شوهرم شیفت شب نگهبان بود یک هفته شب ویک هفته روز .
این ماجرا مربوط به هفته شب بهروز (شوهرم) شیفت بود
وخونه ما اپارتمانی نبود.وپله ها که وصل میکرد خونه ما وپدر شوهرم از حیاط میخورد .ویک ایوان هم جلو خونه ما بود. امیدوارم که تصورکنید خونه
شب اول .کسی ازپله ها اومد بالا وجلو در ورودی وایستاد .فکر کردم مادر شوهرم اومد واس فضولی .
اهمیت ندادم .دوشب دیگه تکرار شد. اخرین شب کلافه شدم که مادر شوهر چه فکری میکند.با عصبانیت رفتم سمت در وبا فریاد گفتم چته .؟درباز کردم اما کسی نبود ..از ایوان به کوچه دید داشتم نگاه کردم کسی سیاه توکوچه دیدم ..
همون طور پله ها یکی ودوتا کردم .بدون حجاب وبدون کفش توکوچه دویدم کسی نبود فکر کردم که دزد بود سریع به خانواده شوهرم اطلاع دادم .فکر کردم دزد..بعدها که با همسایه ها حرف شد گفتندفلانی میشناسی
اره چطور مگه .گفتن چون اواهل دعا نویسی اینجور کارها است اجنه زیاد توکوچه ما رفت امد دارن اونم حتما جن بوده
بعدها بارها این جور اتفاقات مثل صدا ی پا وسنگ به شیشه زدن .تکرار شد.
دوستان بازهم تاکید میکنم این موارد برام تعریف شد.
۱.۷k
۲۸ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.