عاشقانه
سرنوشت این سالهایم را، به خودخواهی نوشت
روزهای خوب را رویِ پرِ کاهی نوشت
دستِ تنهاییِ دنیا، لحظه هایِ شاد را
گاه، چندینباره برد از یاد و گهگاهی نوشت
سرنوشتم در میانِ فصلهایِ بیکسی
لحظه هایِ خوب را بی یار و همراهی نوشت
شادی ام را با مدادِ انتظار سرگذشت
تا به آنسویِ غزل، واهی تر از واهی نوشت
حسِ خوبِ موج را با رقصهایِ یک حباب
رویِ تنگِ حسرت و تنهاییِ ماهی نوشت
آسمانِ دشتِ عشقم را به سردی، تا غروب
بی حضورِ دسته هایِ کفترِ چاهی نوشت
از تمامِ روزهایِ رفته غم، جا مانده است
بختِ من لبخند را، با عمرِ کوتاهی نوشت
دفترِ تقدیرِ من برگِ سفیدی داشت، او
قصه ام را روی برگِ دفترِ کاهی نوشت
روزهای خوب را رویِ پرِ کاهی نوشت
دستِ تنهاییِ دنیا، لحظه هایِ شاد را
گاه، چندینباره برد از یاد و گهگاهی نوشت
سرنوشتم در میانِ فصلهایِ بیکسی
لحظه هایِ خوب را بی یار و همراهی نوشت
شادی ام را با مدادِ انتظار سرگذشت
تا به آنسویِ غزل، واهی تر از واهی نوشت
حسِ خوبِ موج را با رقصهایِ یک حباب
رویِ تنگِ حسرت و تنهاییِ ماهی نوشت
آسمانِ دشتِ عشقم را به سردی، تا غروب
بی حضورِ دسته هایِ کفترِ چاهی نوشت
از تمامِ روزهایِ رفته غم، جا مانده است
بختِ من لبخند را، با عمرِ کوتاهی نوشت
دفترِ تقدیرِ من برگِ سفیدی داشت، او
قصه ام را روی برگِ دفترِ کاهی نوشت
۷.۰k
۰۳ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.