حوس عشق پارت ۳
یکم فکر کردم یادم افتاد جونگ کوک اومده یا نه بعد همه جا تاریک شد رفتم دنبالش میگشتم همم ماسک زده بودن کسیو نمیشناختیم برقام خاموش بود و شلوغ بود بعد رفتم نشستم رو صندلی یهو یکی اومد جلوم بعد یه آهنگ ملایم پخش شد بعد دستشو دراز کرد گفت بامن میرقصی بعد دستمو دادم بهش بلندم کرد بردتم وسط همه میرقصیدن و ماهم همینطور (اینجا پشت اون ماسک جونگ کوکه که اینجا عطر میرا رو حس میکنه)
از زبون جونگ کوک
با اون دختر رقصیدم همون موقع عطرش منو جذب خودش کردم دیوونه کننده بود فقط سعی میکردم یجوری به گردنش نزدیک شم یکم صورتمو نزدیک کردم نزدیک گردنش ولی نمی تونستم زیاد وایسم یهو همه جا تاریک شد یهو یکی حولم داد لبام چسبید رو لبا اون دختر تاریک بود و هیچ جارو نمیدیدم فقط لبام رو لباش بود بعد دستمو بردم بالا نمیدونی چی شد واقعا نتونستم از لباش دل بکنم بعد لبامو بیشتر چسبوندم دوتا دستامو گذاشتم رو صورتش و بیشتر لباشو میبوسیدم که دستشو گذاشت رو سینه هام و رفت منم دنبالش رفتم ولی گم شد
از زبون خودم
از اونجا رفتم کلا از مهمونی رفتم بیرون یعنی کی بود (اصلا همو نشناختن حالا میبینیم جونگ کوک دنبال اون دختر میگرده و نمیدونه اون میرا ای خدا🙆♀️😂) بعد رفتم خونه خودمو انداختم رو تخت از کایم خداحافظی کردم رفتم افتادم رو تخت ماسکمم در آوردم اون پسرو نمیشناختم اصلا اون لبامو بوسید قلبم تند تند میزد خوابم نمیبرد بعد کلی فکر کردن خوابم برد صبح از خواب بیدار شدم رفتم مدرسه سر کلاس یهو جونگ کوک اومد کنارم اصلا متوجه اومدنش نشدم کوک:میرا هی میرا من:آه جونگ کوک چرا دیشب نبودی کوک:من بودم تو نبودی من:نه منم بودم(خاک تو سرتون😂😐😂😂🤣🤣) کوک:عه پیدات نکردم اصلا خیلی تاریک بود من:درسته بعد معلم اومد سر کلاس و شروع کرد به درس دادن فقط تو فکر مهمونی دیشب بودم به اتفاقی که افتاد اصلا حواسم به درس نبود بعد زنگ خورد و من رفتم دسشویی یکم آب زدم به صورتم بلکه حالم خوب شه بی جون بودم ای چی یهو دوباره اون سه تا قلدور اومدن تو دسشویی من:عه اینجام ولم نمیکنید یهو گرفتنم زیر مشت لگد من:آی ولم کنید
از زبون جونگ کوک
داشتم راه میرفتم یهو صدا داد اومد دوییدم رفتم دیدم اون سه دخترا ریختن سر میرا اینه چی دارن میزننش منم رفتم تو من:هی دارید چیکار میکنید بعد رفتن عقب من:برید عقب بعد رفتم میرا رو از رو زمین بلند کردم گوشه لبش زخم بود بدنشم درد میکرد انگار من:میرا حالت خوبه بعد هنوز اونجا بودن بعد پاشدم رفتم جلوشون من:یک بار دیگه نزدیک این دختر بشید با اون رویه من مواجح میشین گمشید بیرون بعد رفتن منم رفتم میرا رو از رو زمین بلند کردم من:میرا میتونی میرا:آره میتونم بعد بلندش کردم وایساد
از زبون جونگ کوک
با اون دختر رقصیدم همون موقع عطرش منو جذب خودش کردم دیوونه کننده بود فقط سعی میکردم یجوری به گردنش نزدیک شم یکم صورتمو نزدیک کردم نزدیک گردنش ولی نمی تونستم زیاد وایسم یهو همه جا تاریک شد یهو یکی حولم داد لبام چسبید رو لبا اون دختر تاریک بود و هیچ جارو نمیدیدم فقط لبام رو لباش بود بعد دستمو بردم بالا نمیدونی چی شد واقعا نتونستم از لباش دل بکنم بعد لبامو بیشتر چسبوندم دوتا دستامو گذاشتم رو صورتش و بیشتر لباشو میبوسیدم که دستشو گذاشت رو سینه هام و رفت منم دنبالش رفتم ولی گم شد
از زبون خودم
از اونجا رفتم کلا از مهمونی رفتم بیرون یعنی کی بود (اصلا همو نشناختن حالا میبینیم جونگ کوک دنبال اون دختر میگرده و نمیدونه اون میرا ای خدا🙆♀️😂) بعد رفتم خونه خودمو انداختم رو تخت از کایم خداحافظی کردم رفتم افتادم رو تخت ماسکمم در آوردم اون پسرو نمیشناختم اصلا اون لبامو بوسید قلبم تند تند میزد خوابم نمیبرد بعد کلی فکر کردن خوابم برد صبح از خواب بیدار شدم رفتم مدرسه سر کلاس یهو جونگ کوک اومد کنارم اصلا متوجه اومدنش نشدم کوک:میرا هی میرا من:آه جونگ کوک چرا دیشب نبودی کوک:من بودم تو نبودی من:نه منم بودم(خاک تو سرتون😂😐😂😂🤣🤣) کوک:عه پیدات نکردم اصلا خیلی تاریک بود من:درسته بعد معلم اومد سر کلاس و شروع کرد به درس دادن فقط تو فکر مهمونی دیشب بودم به اتفاقی که افتاد اصلا حواسم به درس نبود بعد زنگ خورد و من رفتم دسشویی یکم آب زدم به صورتم بلکه حالم خوب شه بی جون بودم ای چی یهو دوباره اون سه تا قلدور اومدن تو دسشویی من:عه اینجام ولم نمیکنید یهو گرفتنم زیر مشت لگد من:آی ولم کنید
از زبون جونگ کوک
داشتم راه میرفتم یهو صدا داد اومد دوییدم رفتم دیدم اون سه دخترا ریختن سر میرا اینه چی دارن میزننش منم رفتم تو من:هی دارید چیکار میکنید بعد رفتن عقب من:برید عقب بعد رفتم میرا رو از رو زمین بلند کردم گوشه لبش زخم بود بدنشم درد میکرد انگار من:میرا حالت خوبه بعد هنوز اونجا بودن بعد پاشدم رفتم جلوشون من:یک بار دیگه نزدیک این دختر بشید با اون رویه من مواجح میشین گمشید بیرون بعد رفتن منم رفتم میرا رو از رو زمین بلند کردم من:میرا میتونی میرا:آره میتونم بعد بلندش کردم وایساد
۸۰.۶k
۱۲ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.