تا تو همراه منی ، دیگر غمی در کار نیست ...
تا تو همراه منی ، دیگر غمی در کار نیست ...
می بوسم و می بویمت ، هر لحظه و تکرار نیست ..
می گذارم ، سر به روی شانه ی پر مهر تو ...
زیر لب گویم به خود ، مثل تو دیگر یار نیست ...
مست می گردم ، ز عطر خرمن موهای تو ...
لذتی از بهر من ، مانند این دیدار نیست ...
یا در آغوشت بمانم ، یا که ویران می شوم ...
غیر از این دو حاصلی از بهر این دیدار نیست ...
هر چه می گویم ، فقط رویای ذهنی خسته است
شعر هم دیگر حریف ، جان خود آزار نیست ...
شکوه ها کردم ولی ، تنهائیم آخر نشد ...
هیچ کس مانند من از جان خود بی تاب نیست ...
می بوسم و می بویمت ، هر لحظه و تکرار نیست ..
می گذارم ، سر به روی شانه ی پر مهر تو ...
زیر لب گویم به خود ، مثل تو دیگر یار نیست ...
مست می گردم ، ز عطر خرمن موهای تو ...
لذتی از بهر من ، مانند این دیدار نیست ...
یا در آغوشت بمانم ، یا که ویران می شوم ...
غیر از این دو حاصلی از بهر این دیدار نیست ...
هر چه می گویم ، فقط رویای ذهنی خسته است
شعر هم دیگر حریف ، جان خود آزار نیست ...
شکوه ها کردم ولی ، تنهائیم آخر نشد ...
هیچ کس مانند من از جان خود بی تاب نیست ...
۱.۸k
۱۴ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.