زندگینامه خادم الشهدا شهید حجت الله رحیمی ( قسمت 10 )
زندگینامه خادم الشهدا شهید حجت الله رحیمی ( قسمت 10 )
حلالیت
گاهی اوقات که من در برخی موارد و به خاطر کار افرادی دیگر، عصبانی می شدم، او بیشتر صبوری می کرد و به من هم می آموخت که صبور باشم.
می گفت: " حاجی ببخش ، حلالشان کن. "
دعای ندبه آخر از همه بچه ها خداحافظی کرد و حلالیت طلبید.
گفتم: " مگر می خواهی بری و برنگردی?! "
گفت: " بله دعا کن، احتمالا همین جوری بشه. "
گفتم: " کار یا دانشگاه?! "
خندید و گفت: " اونطرف . "
خوابش را هم من دیده بودم. تعبیرش را از آیت الله مکارم شیرازی پرسیدم، ایشان گفتند: " این بنده خدا را اگر دوستش دارید بگویید امسال نیاید به منطقه. "
هرکاری کردیم نتوانستیم راضی اش کنیم . ناراحت هم شد. بالاخره از هر راهی که می توانست آمد و سرانجام در همان محلی که خوابش را دیده بودم به شهادت رسید.
حلالیت
گاهی اوقات که من در برخی موارد و به خاطر کار افرادی دیگر، عصبانی می شدم، او بیشتر صبوری می کرد و به من هم می آموخت که صبور باشم.
می گفت: " حاجی ببخش ، حلالشان کن. "
دعای ندبه آخر از همه بچه ها خداحافظی کرد و حلالیت طلبید.
گفتم: " مگر می خواهی بری و برنگردی?! "
گفت: " بله دعا کن، احتمالا همین جوری بشه. "
گفتم: " کار یا دانشگاه?! "
خندید و گفت: " اونطرف . "
خوابش را هم من دیده بودم. تعبیرش را از آیت الله مکارم شیرازی پرسیدم، ایشان گفتند: " این بنده خدا را اگر دوستش دارید بگویید امسال نیاید به منطقه. "
هرکاری کردیم نتوانستیم راضی اش کنیم . ناراحت هم شد. بالاخره از هر راهی که می توانست آمد و سرانجام در همان محلی که خوابش را دیده بودم به شهادت رسید.
۱.۳k
۲۴ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.