وقتی مربیش بودی پارت ۹
الان یک هفته از روزی که تهیونگ ازم خواستگاری کرده میگذره. امروزم قراره ازدواج کنیم وایییییییییی.........
خیلی استرس دارم. هم خوشحالم و هم میترسم.
بگذریم ساعت چنده! وات.....
اوههههههه
باید برم ارایشگاه.....
خب یه دوش ده مینی گرفتم.
لباس پوشیدم. مرطوب کننده دستم رو زدم. ویایلم رو برداشتم... خب بزار یه بار چک کنم.
خب کیفم هستش، عطر هستش، لوازم ارایشی هستش، انرژی زا هستش، دستبندی که تهیونگ برام گرفت کجاست؟ همه جا رو گشتم و بلاخره پیداش کردم. هوففففف
سوار ماشین شدم و رفتم سمت ارایشگاه.
پرش زمانی به دو ساعت بعد:
مدل مو اسلاید دو
میکاپ اسلاید سه
لباس عروس اسلاید چهارم
لباس تهیونگ اسلاید پنج
واو......
چه جذاب شدم.
یکی از دستیارای ارایشگر: خانم اقا ی تهیونگ تشریف اوردن.
ا.ت: باشه
خوب....
برای اخرین بار خودمو توی اینه چک کردم. دستبندم رو انداختم. عطر مورد علاقه ی تهیونگ رو زدم. یه نفس عمیق بکش....... هوووووووف
با کمک یکی از دستیارای ارایشگر رفتم پاین تا رسیدیم پایین دختره ی چشم سفید رفت پیش تهیونگ گفت میتونم باهاتون یه عکس بگیرم.
منم داشتم منفجر میشدم الانا بود دخترو بکشم. با یه لبخند مصنوعی رفتم جلو گوشی رو از دختره دراوردم و گفتم.
ا.ت: ببین الان مثل ادم این گوشی رو میگیری میری بالا و اینکه تو غلط میکنی میخوای با شوهر من عکس بندازی حالا گمشو برو از جلوی چشمای من تا کاردستت ندادم.
تهیونگ: داشتم به ساعتم نگاه میکردم که دیدم ا.ت عین فرشته ها داره میاد پایین. بعد یه دختره اومد پیشم گفت میتونم باهاتون یه عکس بگیرم؟
ا.ت اصلا نشون نمیداد میخواد الان دختر رو بکشو. وقتی حسودی مبکنه خیلی کیوت میشه....
تا اومدم چیزی بگم ا.ت اومد حال دختر رو گرفت.
ا.ت: با اخمی غلیظ
تهیونگ: عشقم...
ا.ت: چیه برات هق مهم مگه هق با گریه و هق هق
تهیونگ: عشقم: این روزا زیاد گریه نمیکنی؟
ا.ت: سریع اشکامو پاک کردم. ارایشم پاک نشده بود.
تهیونگ: ا.ت رو بغل کردم. گفتم: عشقم امروز روز عروسیمونه. بعد اروم للاشو بوسیدم. بوش کردم گفتم: باز اون عطر رو زدی؟ میدونی بوش منو دیونه میکنه.
ا.ت: بخاطر همین زدم
تهیونگ: بیبی قبلا اینقدر شیطون نبودی هااا....
ا.ت: از وقتی که با تو بودم اینجوری شدم با ی صدایی که تهیونگ میخواست همینجا فاکش بده ولی جلوی خودشو گرفت.
.....................................................
خیلی استرس دارم. هم خوشحالم و هم میترسم.
بگذریم ساعت چنده! وات.....
اوههههههه
باید برم ارایشگاه.....
خب یه دوش ده مینی گرفتم.
لباس پوشیدم. مرطوب کننده دستم رو زدم. ویایلم رو برداشتم... خب بزار یه بار چک کنم.
خب کیفم هستش، عطر هستش، لوازم ارایشی هستش، انرژی زا هستش، دستبندی که تهیونگ برام گرفت کجاست؟ همه جا رو گشتم و بلاخره پیداش کردم. هوففففف
سوار ماشین شدم و رفتم سمت ارایشگاه.
پرش زمانی به دو ساعت بعد:
مدل مو اسلاید دو
میکاپ اسلاید سه
لباس عروس اسلاید چهارم
لباس تهیونگ اسلاید پنج
واو......
چه جذاب شدم.
یکی از دستیارای ارایشگر: خانم اقا ی تهیونگ تشریف اوردن.
ا.ت: باشه
خوب....
برای اخرین بار خودمو توی اینه چک کردم. دستبندم رو انداختم. عطر مورد علاقه ی تهیونگ رو زدم. یه نفس عمیق بکش....... هوووووووف
با کمک یکی از دستیارای ارایشگر رفتم پاین تا رسیدیم پایین دختره ی چشم سفید رفت پیش تهیونگ گفت میتونم باهاتون یه عکس بگیرم.
منم داشتم منفجر میشدم الانا بود دخترو بکشم. با یه لبخند مصنوعی رفتم جلو گوشی رو از دختره دراوردم و گفتم.
ا.ت: ببین الان مثل ادم این گوشی رو میگیری میری بالا و اینکه تو غلط میکنی میخوای با شوهر من عکس بندازی حالا گمشو برو از جلوی چشمای من تا کاردستت ندادم.
تهیونگ: داشتم به ساعتم نگاه میکردم که دیدم ا.ت عین فرشته ها داره میاد پایین. بعد یه دختره اومد پیشم گفت میتونم باهاتون یه عکس بگیرم؟
ا.ت اصلا نشون نمیداد میخواد الان دختر رو بکشو. وقتی حسودی مبکنه خیلی کیوت میشه....
تا اومدم چیزی بگم ا.ت اومد حال دختر رو گرفت.
ا.ت: با اخمی غلیظ
تهیونگ: عشقم...
ا.ت: چیه برات هق مهم مگه هق با گریه و هق هق
تهیونگ: عشقم: این روزا زیاد گریه نمیکنی؟
ا.ت: سریع اشکامو پاک کردم. ارایشم پاک نشده بود.
تهیونگ: ا.ت رو بغل کردم. گفتم: عشقم امروز روز عروسیمونه. بعد اروم للاشو بوسیدم. بوش کردم گفتم: باز اون عطر رو زدی؟ میدونی بوش منو دیونه میکنه.
ا.ت: بخاطر همین زدم
تهیونگ: بیبی قبلا اینقدر شیطون نبودی هااا....
ا.ت: از وقتی که با تو بودم اینجوری شدم با ی صدایی که تهیونگ میخواست همینجا فاکش بده ولی جلوی خودشو گرفت.
.....................................................
۴.۶k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.