عاشقانه
غمت رفیق شفیق شبانه های من است
به اعتبار همین دردهاست بیدارم
تو نیستی که ببینی در این شب بن بست
مرا به سمت کجاها کشیده افکارم
در این سکوت و در این ازدحام تنهایی
گرفته نبض مرا دست های تبدارم
حساب خوب و بد روزگار دستم نیست
چقدر از همه دنیا تو را طلبکارم
اگرچه در نظرت ذره ذره کم شده ام
هنوز پر بر و بارم ،هنوز بسیارم
بیا که خط بزنی واژه های درهم را
مگر به لطف تو سامان بگیرد اشعارم
ستون شانه ی بیگانه جای امنی نیست
بیا دوباره به من تکیه کن سپیدارم
بخوان به گوش دلم شعر سبزِ ماندن را
بخوان ترانه ی شیرینِ دوستت دارم
به اعتبار همین دردهاست بیدارم
تو نیستی که ببینی در این شب بن بست
مرا به سمت کجاها کشیده افکارم
در این سکوت و در این ازدحام تنهایی
گرفته نبض مرا دست های تبدارم
حساب خوب و بد روزگار دستم نیست
چقدر از همه دنیا تو را طلبکارم
اگرچه در نظرت ذره ذره کم شده ام
هنوز پر بر و بارم ،هنوز بسیارم
بیا که خط بزنی واژه های درهم را
مگر به لطف تو سامان بگیرد اشعارم
ستون شانه ی بیگانه جای امنی نیست
بیا دوباره به من تکیه کن سپیدارم
بخوان به گوش دلم شعر سبزِ ماندن را
بخوان ترانه ی شیرینِ دوستت دارم
۲۱.۴k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.