ماه عشق پارت ۳۲
#مایا
برقو خاموش کردم و با جونگ کوک رفتم تو اتاق خودمون خوابیدیم من رفتم دراز کشیدم جونگ کوکم اومد کنارم خوابید کوک:خوب الان آزادیم من:کم بوس خواستی 😐 کوک:اوهوم من:نمی خوای قبلشم حساب کنی کوک:خوب چیکار کنم لباتو دوست دارم معتاد شدم من:معتاد شدی برو بخواب ببندنت ترکت بدن کوک:هیچکس نمی تونه لباتو از من جدا کنه من:جونگ کوک کوک:جونم من:یه چیز بگم ناراحت نمیشی کوک:بگو ولی قول نمیدم من:اگه من یه روز نباشم تو چیکار میکنی کوک:دوباره از این چیزا گفتی خوب معلوم میمیرم تو فکر کردی میزارم از پیشم بری خوبه دو هزاربار بهت گفتم حتی قول دادم من:خوب میخواستم بیشتر بدونم کوک:هنوز منو نشناختی من:نه نشناختم کوک:پس چرا باهام دوست شدی چرا با همون پسره نرفتی من:چرا چون عاشقت بودم میدونی هر شب به اون آهنگی که برام خوندی گوش میدادم چرا چون هر شب دلم برات تنگ میشد کوک:خیله خوب خیله خوب نشسته بودم دست به سینه رومو کردم اونور کوک:خودت نباید شروع میکردی من:خوب میخواستم مطمئن شم کوک:حالا فهمیدی یا یجور دیگه برات توضیح بدم با توام الان قهر کردی من:آله قهلم کوک:عه خودت شولو کلدی من:م گوه خوردم شولو کلدم تو کشش دادی کوک:دلت میاد با من قهل کنی من:هوم رومو بیشتر اونور کردم اخم کردم و دست به سینه بودم چهار زانو نشسته بودم کوک:خیله خوب پس از روش خودم استفاده میکنم اومد از پشت گرفتم به خودش چسبوندمو بغلم کردم دستاشو دورم حلقه کردم همونجوری که قهر کرده بودم با صداش و خوندش تویه گوشم اخمام باز شد (لعنتی تا باهاش قهر کنی نیم ساعتم نمیزاره همونجوری بمونه هرکاری میکنه دوباره باهاش آشتی کنی ) همینجوری که قهر بودم ولی با خوندنش و صدای آروم و فوق العادش قهر بودن که هیچ خودمم یادم میرفت و دلم آب میشد بعد خوندنش تموم شد کوک:آشتی من:باید فکر کنم کوک:فکر کنی آشتی دیگه آشتی آشتی آشتی آشتی اصلا منو نگاه کن نگاش کردم قیافشو قشنگ کیوت کرده دیگه نتونستم جلویه خودمو بگیرم چشمامو بستم سرمو انداختم پایین اومد زیر صورتم همونجوری نگاه میکرد دیگه نتونستم یدونه بوسه زدم رو لپش من:آشتی آشتی آشتی کوک:جلو این قیافه کیوت و مظلوم نمی تونستی دووم بیاری بعد خوابوندم همونجوری رو تخت با خنده تو بغلش بودم یه جوری جذاب و کیوت نگاه میکرد دستمو گذاشتم رو صورتش من:اونجوری نگاه نکن 😭😭😂 کوک:چیه طاقت نداری من:طاقتم کمه قلبم داره میزنه بیرون نکن دستمو برمیدارم اونجوری نگام نکنیا کوک:باشه دستمو برداشتم تا برداشتم اومد جلو صورتم پیشونیشو گذاشت رو پیشونیم لبشو گاز گرفت من:نمیدونم چرا وقتی اینجوری چشم تو چشم منی بامزه میشی چرا کوک:چون چرا چسبیده به را
برقو خاموش کردم و با جونگ کوک رفتم تو اتاق خودمون خوابیدیم من رفتم دراز کشیدم جونگ کوکم اومد کنارم خوابید کوک:خوب الان آزادیم من:کم بوس خواستی 😐 کوک:اوهوم من:نمی خوای قبلشم حساب کنی کوک:خوب چیکار کنم لباتو دوست دارم معتاد شدم من:معتاد شدی برو بخواب ببندنت ترکت بدن کوک:هیچکس نمی تونه لباتو از من جدا کنه من:جونگ کوک کوک:جونم من:یه چیز بگم ناراحت نمیشی کوک:بگو ولی قول نمیدم من:اگه من یه روز نباشم تو چیکار میکنی کوک:دوباره از این چیزا گفتی خوب معلوم میمیرم تو فکر کردی میزارم از پیشم بری خوبه دو هزاربار بهت گفتم حتی قول دادم من:خوب میخواستم بیشتر بدونم کوک:هنوز منو نشناختی من:نه نشناختم کوک:پس چرا باهام دوست شدی چرا با همون پسره نرفتی من:چرا چون عاشقت بودم میدونی هر شب به اون آهنگی که برام خوندی گوش میدادم چرا چون هر شب دلم برات تنگ میشد کوک:خیله خوب خیله خوب نشسته بودم دست به سینه رومو کردم اونور کوک:خودت نباید شروع میکردی من:خوب میخواستم مطمئن شم کوک:حالا فهمیدی یا یجور دیگه برات توضیح بدم با توام الان قهر کردی من:آله قهلم کوک:عه خودت شولو کلدی من:م گوه خوردم شولو کلدم تو کشش دادی کوک:دلت میاد با من قهل کنی من:هوم رومو بیشتر اونور کردم اخم کردم و دست به سینه بودم چهار زانو نشسته بودم کوک:خیله خوب پس از روش خودم استفاده میکنم اومد از پشت گرفتم به خودش چسبوندمو بغلم کردم دستاشو دورم حلقه کردم همونجوری که قهر کرده بودم با صداش و خوندش تویه گوشم اخمام باز شد (لعنتی تا باهاش قهر کنی نیم ساعتم نمیزاره همونجوری بمونه هرکاری میکنه دوباره باهاش آشتی کنی ) همینجوری که قهر بودم ولی با خوندنش و صدای آروم و فوق العادش قهر بودن که هیچ خودمم یادم میرفت و دلم آب میشد بعد خوندنش تموم شد کوک:آشتی من:باید فکر کنم کوک:فکر کنی آشتی دیگه آشتی آشتی آشتی آشتی اصلا منو نگاه کن نگاش کردم قیافشو قشنگ کیوت کرده دیگه نتونستم جلویه خودمو بگیرم چشمامو بستم سرمو انداختم پایین اومد زیر صورتم همونجوری نگاه میکرد دیگه نتونستم یدونه بوسه زدم رو لپش من:آشتی آشتی آشتی کوک:جلو این قیافه کیوت و مظلوم نمی تونستی دووم بیاری بعد خوابوندم همونجوری رو تخت با خنده تو بغلش بودم یه جوری جذاب و کیوت نگاه میکرد دستمو گذاشتم رو صورتش من:اونجوری نگاه نکن 😭😭😂 کوک:چیه طاقت نداری من:طاقتم کمه قلبم داره میزنه بیرون نکن دستمو برمیدارم اونجوری نگام نکنیا کوک:باشه دستمو برداشتم تا برداشتم اومد جلو صورتم پیشونیشو گذاشت رو پیشونیم لبشو گاز گرفت من:نمیدونم چرا وقتی اینجوری چشم تو چشم منی بامزه میشی چرا کوک:چون چرا چسبیده به را
۱۲.۲k
۳۰ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.