نجوای عشق پارت ۷۹
موهامو زد عقب تا بتونه صورتمو ببینه بعد قهوه رو ریختم من:ببر کوک:خیله خوب بعد قهوه هارو برد منم رفتم نشستم کنارش من:خوب نمیگید رزی:عجله دارید من و جونگ کوک همزمان:فوضول مرگ شدیم خو😐 تهیونگ:خیله خوب رزی بگو رزی:خیله خوب قهوه رو برداشتیم من خوردم رزی:من حاملم یهو قهوه از تو دماغم زد بیرون و سلفم گرفت جونگ کوک پرید تو گولوش من:آیییی دماغم رزی تو حامله ای رزی:اوهوم من:یعنی من خاله میشم کوک:پ منم عمو میشم رزی:اوهوم تهیونگ:اوهوم من:وایی خیلی خوبه من که خوشحال شدم کوک:منم جونگ کوک اومد در گوشم گفت کوک:مام بگیم من:بگیم به نظرت کوک:اوهوم من:خیله خوب کوک:مام یه چیزی میخوایم بگیم رزی:بگید کوک:خوب من و نایکا تصمیم گرفتیم که باهم ازدواج کنیم دو ساعت کپ کردن یهو انگار ترکیدن تهیونگ و رزی:واقعا این خیلی خوبه کی این تصمیمو گرفتید من:دیشب کوک:ولی نایکا میخواد فکر کنه منم که خشک و خالی بهش پیشنهاد نمیدم من:😊 رزی:خیلی خوبه بلخره باید ازدواج میکردید یا نه تهیونگ:درسته بعد رفتیم با جونگ کوک شام درست کردیم سوشی کیمباپ و نودل رفتیم درست کردیم من سوشی ها رو درست میکردم جونگ کوک کیمباپ و بعد من نودل من سوشی هارو درست کردم و تموم شد جونگ کوکم کیمباپ و درست کرد تموم شد بعد چند دقیقه من رفتم نودلو درست کردم که جونگ کوک اومد منو از پشت بغل کرد و بدون هیچ حرفی سرشو برد تو موهام کوک:آه من:چیه کوک:عطرت قلبمو به درد آورد بعد نودل درست شد و بعد میزو آماده کردیم بعد رزی و تهیونگ و صدا کردیم و شام و خوردیم بعد چند دقیقه تهیونگ گفت تهیونگ:بیاید بازی من:چی تهیونگ:جرئت حقیقت کوک:خیله خوب من:خیله خوب نشستیم یه بطری آوردیم تهیونگ چرخوند تهیونگ باید از جونگ کوک میپرسید تهیونگ:جرئت یا حقیقت کوک:جرئت تهیونگ:اوکی به نایکا بگو من اصلا دوست نداشتم و ازت متنفرم کوک:من بمیرمم همچین حرف نمیزنم تهیونگ:آی آی گفتی جرئت باید بگی بگو بگو جونگ کوک برگشت سمت من کوک:ببخشید عشقم تیکه تیکه میگفت کوک:من........ ام ت ت تو رو........ دودودوست.......ننندارم.......اااازت متنفرم من غلط بکنم دوست نداشته باشم من عاشقتم من:😊 تهیونگ:خیلی خوب خودتو کشتی من:انتقام 😈 کوک:😈 من چرخوندم جونگ کوک باید از تهیونگ میپرسید کوک:خوب جرعت یا حقیقت تهیونگ:جرئت من و جونگ کوک یه خنده شیطان زدیم تهیونگ:😶😶😶😶😶 ترسناک شدید من رفتم در گوشش یه چیزی گفتم کوک:به رزی بگو که من اون بچه رو نمیخوام تهیونگ:واتتتتتتت من:بگو کوک:بگو تویی که میگی بگو ازش متنفرم توهم اینو یگو تهیونگ:عشقم من اون بچرو نمیخوام هوففففف میخواما من:😂😂😂😂😂😂 من و جونگ کوک دستامونو زدیم به هم من:بزن بعد جونگ کوک گرفت زد به دستم و کامل دستمو گرفت تهیونگ:ایشششش😒 رزی:😒 من:😀
۲۸.۱k
۲۸ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.