(۱۲سال پیش)پارت ۵۳
(۱۲سال پیش)پارت ۵۳
متوجه شدم تو بغلشم و کامل چسبیدم بهش
ا.ت:عا...عا..عم...وای ...وای ببخشید😶
انقد ترسیده بودم متوجه نشدم که تو بغلشم
کوک:نه اشکال نداره پیش میاد
ا.ت:😓
کوک:یااا نونا اشکال نداره خودتو درگیر نکن چیزیه که پیش اومده
ا.ت:باش🙂
بعد از فیلم تصمیم گرفتیم بریم بخوابیم
کوک:نونا تو کجا میخوابی؟
ا.ت:من رو زمین
کوک:زمین؟؟نه نمیشه
ا.ت:چرا؟نترس صب خودم جاهارو جم میکنم😂
کوک:زمین سرده!
ا.ت:عا..عاها پس کجا بخوابم؟
کوک:میتونی رو تخت من بخوابی
جاننن؟؟؟درست شنیدمم؟؟؟وای شتتتت🥹🥹🥹خیلی خوشحالم بودم ولی خواستم خودمو مغرور نشون بدم مثلا
ا.ت:نه برای چی من باید رو تخت بخوابم؟
کوک:رو زمین خوابیدن باعث میشه کمر آسیب ببینه مخصوصا که الان هوا ها سرده ممکنه صب دل درد بگیری
ا.ت:چرا نگران منی؟
کوک:چون نونا تو خونه ی من زندگی میکنه منم حق دارم نگرانش باشم
جذاب بیشور انقد دلبره آدم زبونش بند میاد🥲
ا.ت:عاها..ام..خب حالا که اسرار کردی قبول میکنم😌
کوک:اوهوم
ا.ت:پس شما چی؟
کوک:تو اتاق یه تخت دیگه هم هست اونجا میخوابم چون عادت ندارم رو مبل بخوابم ممکنه بیفتم فقط.......
ا.ت:فقط؟
کوک:مشکلی نیست ؟چون تو یه اتاقیم
ا.ت:جان؟
کوک:عا نونا اصلا نگران نباش راحت بخواب من از اون آدما نیستم
ا.ت:نه نه میدونم منظورم این نبود فقط
کوک:؟؟
ا.ت:من تو خواب راه میرم مشکلی نیس؟😓
کوک:اشکال نداره اگه دیدم تو خواب راه میری بغلت میکنم میندازمت زو تخت
ا.ت:جان؟🫣
کوک:شوخی کردم😂
ا.ت:😂😂
کوک:پس شب بخیر نونا
ا.ت:شببخیر اوپا
کوک:
انقدر خسته بودم که سرم و که گزاشتم رفتم فضا ولی تقریبا نصف شب صدای کوبیدن در شنیدم
کوک:این وقت شب؟😣
یکم چشام و مالیدم و به در اتاق نگاه کردم و دیدم نونا سرشو میکوبونه به در
کوک:واییی ترسیدم😳
اولش فکر کردم روحه ولی نونا بود
کوک:آیگوو نگا کنا میگفت تو خواب راه میرم ولی نمیدونستم انقدر ترسناک😂
پاشدم و رفتم از خواب بیدارش کنم ولی با خودم گفتم گناه داره
کوک:اممم....پس چیکار کنم؟
تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که بغلش کنم بزارم رو تخت🙂
کوک:آیشش...نونا ببخشید🙂
گزاشتمش رو کتفم و انداختمش رو تخت ولی پام گیر کرد به ملافه و نزدیک بود خورم تو صورتش
کوک:😳😳
نفسام و تو سینه حبس کردم نونا یخورده تکون خورد ولی امیدوارم بودم بیدار نشه که خداروشکر نشد
کوک:هوفف😓
به نگا بهش انداختم تا مطمئن شم خوابه
کوک:(آروم)چجوری انقد خوشگلی؟
یهو به خودم اومدم پاشدم و رفتم اونور تواون هوای سرد اونقدر گرمم شد که لباسم و تکون میدادم و نفس نفس میزدم
کوک:برم بخوابم بهتره هوففف
متوجه شدم تو بغلشم و کامل چسبیدم بهش
ا.ت:عا...عا..عم...وای ...وای ببخشید😶
انقد ترسیده بودم متوجه نشدم که تو بغلشم
کوک:نه اشکال نداره پیش میاد
ا.ت:😓
کوک:یااا نونا اشکال نداره خودتو درگیر نکن چیزیه که پیش اومده
ا.ت:باش🙂
بعد از فیلم تصمیم گرفتیم بریم بخوابیم
کوک:نونا تو کجا میخوابی؟
ا.ت:من رو زمین
کوک:زمین؟؟نه نمیشه
ا.ت:چرا؟نترس صب خودم جاهارو جم میکنم😂
کوک:زمین سرده!
ا.ت:عا..عاها پس کجا بخوابم؟
کوک:میتونی رو تخت من بخوابی
جاننن؟؟؟درست شنیدمم؟؟؟وای شتتتت🥹🥹🥹خیلی خوشحالم بودم ولی خواستم خودمو مغرور نشون بدم مثلا
ا.ت:نه برای چی من باید رو تخت بخوابم؟
کوک:رو زمین خوابیدن باعث میشه کمر آسیب ببینه مخصوصا که الان هوا ها سرده ممکنه صب دل درد بگیری
ا.ت:چرا نگران منی؟
کوک:چون نونا تو خونه ی من زندگی میکنه منم حق دارم نگرانش باشم
جذاب بیشور انقد دلبره آدم زبونش بند میاد🥲
ا.ت:عاها..ام..خب حالا که اسرار کردی قبول میکنم😌
کوک:اوهوم
ا.ت:پس شما چی؟
کوک:تو اتاق یه تخت دیگه هم هست اونجا میخوابم چون عادت ندارم رو مبل بخوابم ممکنه بیفتم فقط.......
ا.ت:فقط؟
کوک:مشکلی نیست ؟چون تو یه اتاقیم
ا.ت:جان؟
کوک:عا نونا اصلا نگران نباش راحت بخواب من از اون آدما نیستم
ا.ت:نه نه میدونم منظورم این نبود فقط
کوک:؟؟
ا.ت:من تو خواب راه میرم مشکلی نیس؟😓
کوک:اشکال نداره اگه دیدم تو خواب راه میری بغلت میکنم میندازمت زو تخت
ا.ت:جان؟🫣
کوک:شوخی کردم😂
ا.ت:😂😂
کوک:پس شب بخیر نونا
ا.ت:شببخیر اوپا
کوک:
انقدر خسته بودم که سرم و که گزاشتم رفتم فضا ولی تقریبا نصف شب صدای کوبیدن در شنیدم
کوک:این وقت شب؟😣
یکم چشام و مالیدم و به در اتاق نگاه کردم و دیدم نونا سرشو میکوبونه به در
کوک:واییی ترسیدم😳
اولش فکر کردم روحه ولی نونا بود
کوک:آیگوو نگا کنا میگفت تو خواب راه میرم ولی نمیدونستم انقدر ترسناک😂
پاشدم و رفتم از خواب بیدارش کنم ولی با خودم گفتم گناه داره
کوک:اممم....پس چیکار کنم؟
تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که بغلش کنم بزارم رو تخت🙂
کوک:آیشش...نونا ببخشید🙂
گزاشتمش رو کتفم و انداختمش رو تخت ولی پام گیر کرد به ملافه و نزدیک بود خورم تو صورتش
کوک:😳😳
نفسام و تو سینه حبس کردم نونا یخورده تکون خورد ولی امیدوارم بودم بیدار نشه که خداروشکر نشد
کوک:هوفف😓
به نگا بهش انداختم تا مطمئن شم خوابه
کوک:(آروم)چجوری انقد خوشگلی؟
یهو به خودم اومدم پاشدم و رفتم اونور تواون هوای سرد اونقدر گرمم شد که لباسم و تکون میدادم و نفس نفس میزدم
کوک:برم بخوابم بهتره هوففف
۱.۲k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.