عشق بی انتها پارت ۷۴
#بوساگ
از دکتر اومدم بیرون حال رده رفتن نداشتم که حس کردم یکی اومد منو گرفت زیر پام و کمرمو گرفت و بلندم کرد دیدم جونگ کوکه کوک:الان میریم خونه من برات سوپ درست میکنم و بعد میخوابی من:باشه دستمو دور گردنش حلقه کردم و سرمم گذاشت رو شونش و باهم رفتیم همینجوری آب از پیشونیم زیر گردنم میرفت مونگ کوک منو گذاشت تو ماشین بعد خودشم سوار شد کوک:بوساگ حالت خوبه عرق کردی من:خوبم کوک:خیله خوب الان میریم خونه جونگ کوک ماشینو روشن کرد و به سمت خونه رفتیم که رسیدیم خونه دوباره منو از ماشین بیرون آورد با سرعت منو از ماشین آورد بیرون و بردتم تو خونه لباسه رومو در آورد خوابوندم رو تخت کفشامم از پام در آورد و یکی از دکمه های لباسمو باز کرد ته یکم باد بخورم چون عرق کرده بودم کوک:بشین الان میرم برات دو دقیقه ای سوپ درست میکنم من:باشه(با لحن بی حال) رفت برام سوپ درست کرد آورد یه زره یه زره میداد بهم سوپ رو کامل داد بهم و خودش با دستمال دور لبمو پاک کرد بعد بالشتمو ساف کرد کوک:خوب دراز بکشو بخواب بعد دراز کشیدم و خوابیدم جونگ کوکم کنارم موند
#کوک
بعد چند دقیقه خوابش برد یه نگاه بهش کردم دیدم گونه هاش گل انداخته با لپاش خیلی کیوتم شده بود من:وای خدای من حتی تو مریضیم کیوته پاشدم داشتم میرفتم کخ دستمو گرفت بوساگ:کوک(بی حال و اروم )من:جانم بوساگ:میشه همینجا بمونی جایی نری که من راحت بخوابم خندیدم گفتم:باشه رفتم کنارش بالای تختش دستمو گداشته بودم زیر سرم و موهاشو نوازش میکردم و در گوشش یه آهنگ خوندم
از دکتر اومدم بیرون حال رده رفتن نداشتم که حس کردم یکی اومد منو گرفت زیر پام و کمرمو گرفت و بلندم کرد دیدم جونگ کوکه کوک:الان میریم خونه من برات سوپ درست میکنم و بعد میخوابی من:باشه دستمو دور گردنش حلقه کردم و سرمم گذاشت رو شونش و باهم رفتیم همینجوری آب از پیشونیم زیر گردنم میرفت مونگ کوک منو گذاشت تو ماشین بعد خودشم سوار شد کوک:بوساگ حالت خوبه عرق کردی من:خوبم کوک:خیله خوب الان میریم خونه جونگ کوک ماشینو روشن کرد و به سمت خونه رفتیم که رسیدیم خونه دوباره منو از ماشین بیرون آورد با سرعت منو از ماشین آورد بیرون و بردتم تو خونه لباسه رومو در آورد خوابوندم رو تخت کفشامم از پام در آورد و یکی از دکمه های لباسمو باز کرد ته یکم باد بخورم چون عرق کرده بودم کوک:بشین الان میرم برات دو دقیقه ای سوپ درست میکنم من:باشه(با لحن بی حال) رفت برام سوپ درست کرد آورد یه زره یه زره میداد بهم سوپ رو کامل داد بهم و خودش با دستمال دور لبمو پاک کرد بعد بالشتمو ساف کرد کوک:خوب دراز بکشو بخواب بعد دراز کشیدم و خوابیدم جونگ کوکم کنارم موند
#کوک
بعد چند دقیقه خوابش برد یه نگاه بهش کردم دیدم گونه هاش گل انداخته با لپاش خیلی کیوتم شده بود من:وای خدای من حتی تو مریضیم کیوته پاشدم داشتم میرفتم کخ دستمو گرفت بوساگ:کوک(بی حال و اروم )من:جانم بوساگ:میشه همینجا بمونی جایی نری که من راحت بخوابم خندیدم گفتم:باشه رفتم کنارش بالای تختش دستمو گداشته بودم زیر سرم و موهاشو نوازش میکردم و در گوشش یه آهنگ خوندم
۱۶.۴k
۱۲ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.