رویایی که تبدیل به واقعیت شد پارت ۹۱
کوک:من فکر کنم مامان بابام ازت خوششون بیاد من:مطمئنی کوک:اوهوم من:منم میدونم خانوادم ازت خوششون میاد کوک:جدی من:اوهوم اگه ببینن چقدر خوبی دست از سرت برنمیدارن😊 کوک:خوبم من:خوبی عالی 😄 کوک:تو هم خوبی من:خوبم کوک:بهترینی عزیزم من:عزیزدلم بعد منو گرفت بغل کرد کوک:خیلی دوست دارم من:منم دوست دارم نفسم کوک:زندگیمی درد نداری من:نه دردم افتاد کوک:خوبه بعد از تو بغلش اومدم بیرون بعد رفت سمت لپم که روی بالشت بود رفت و لپمو میبوسید و میخورد کوک:خیلی خوشمزه ای همینجوری لپمو گونمو میخورد میبوسید من:نکن کوک:نمی تونم نکنم پس از من نخواه ولت کنم من:آخه قلقلک میدی کوک:لپتم من:آره کوک:پس بازم میکنم دوباره همون طرفو گرفت خورد و بعد رفت سراغ گردنم و اونجارو میخورد و مک میزد من:وویی نکن دیگه بعد ول کرد کوک:خیلی خوشمزه ای گائول خیلی یه بار دیگه یه بار دیگه بخورمت من:خیله خوب لبشو چسبوند رو لپم گاز میگرفت و میخورد و بوس میکرد کوک:آه خیلی خوشمزه الان قندم رفت بالا من:دیگه بگو شیرینم کوک:خیلی خوشمزه ی من اینجا اینجا رو بخورم من:کجا کوک:اینجا بالای سینه هامو میخورد پایین گلوم و گفت من:اینجا کوک:اوهوم بعد رفت پایین گلوم و میخورد من:واییی نه قلقلک کوک:بین بین بین بین بین من:نکن 😂😂🤣🤣 کوک:خوشمزه 😄😋 بعد ول کرد و خودشو زد به قش من:جونگ کوک قش کردی کوکی کوکی کوکی کوک:گائول یعنی از دستت تو فشارم افتاد من:میخوای خوبت کنم کوک:نه از این بدترم میکنی من:تو رو خدا کوک:خیله خوب بعد رفتم جلوتر و لبامو گذاشتم رو لباش و یه مک کوچولو زدم چشماش بسته بود که باز کرد کوک:لعنتی بعد منو گرفت طاق باز کرد و پتو رو انداخت رو مون رفتیم زیر و بدون هیچ مکسی لباشو گذاشت رو لبام محکم لبامو میخورد و مک میزد پاشو گذاشت رو پام و پامو رو پاش قلقلک میداد و میمالید من:پامم قلقلک میدی😐😂😂🤣 کوک:چیکار کنم خوب خیلی خوشمزه ای گائوللللللل من:جونگ کوک بزار برا خودممم بمونم هممو خوردی😂 کوک:نه میخوام تا ته بخورمت من:عزیزم نگرانتم میترسم قش کنی از قند بالا کوک:قربونت بشم که انقدر به فکرمی من:ای جونم عزیزم کوک:فدات شم زندگیم من:خدانکنه نفسم🙂 کوک:عاشقتم من:منم عاشقتم
۸.۵k
۱۹ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.