عاشقانه
به سفره های نداری ، به غم بیندیشیم
چه می شود که کمی هم به هم بیندیشیم؟
میان قهقهه ها بوی فقر می آید
به آه و هق هقِ سخت از ستم
به انتظار و نشستن به سوگِ مادرها
به چشم ابریِ پر اشک و نم بیندیشیم
زمان وحشت جنگل که راه پیدا نیست
به آهوانِ غریب حرم بیندیشیم
در این زمان غریبی که عشق ممنوع ست
به عاشقانِ به دل هم قسم بیندیشیم
به شعر سرخ زمان دیگر اعتمادی نیست
به حال و روز سیاهِ قلم بیندیشیم
تو ای خدای نشسته در آسمان ، بی غم
بگو چگونه به اندوهِ هم بیندیشیم؟
چه می شود که کمی هم به هم بیندیشیم؟
میان قهقهه ها بوی فقر می آید
به آه و هق هقِ سخت از ستم
به انتظار و نشستن به سوگِ مادرها
به چشم ابریِ پر اشک و نم بیندیشیم
زمان وحشت جنگل که راه پیدا نیست
به آهوانِ غریب حرم بیندیشیم
در این زمان غریبی که عشق ممنوع ست
به عاشقانِ به دل هم قسم بیندیشیم
به شعر سرخ زمان دیگر اعتمادی نیست
به حال و روز سیاهِ قلم بیندیشیم
تو ای خدای نشسته در آسمان ، بی غم
بگو چگونه به اندوهِ هم بیندیشیم؟
۶.۲k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲