رها
#رها
آرام روبه روش نشسته بود ودست طاها تو دستش بود ،قلبم به سینه ام چنگ انداخت این عوضی اینجا چه میکرد ،مگه کات نکرده بود،فکری تو سرم اومد :دیونه اون به تو گفت دوست دخترش بشی تا حرص آرامو دربیاره چشام پرشد ،دستمو روی قلبم گذاشتم دیونه وار خودشو به سینه ام میکوبید ،آرام دستشو دور گردن طاها اندا خت ولباشو به لباش نزدیک کرد نه دیگه نمیتونستم باهم ببینمشون ،ازپله ها سریع بالا رفتم ودراتاقو محکم بستم و خودمو پرت کردم رو تختم و وشروع کردم به گریه کردن ،اون لعنتی چطوری تونست باهام این کارو کنه ،نه من دیگه نمیتونستم اینجا بمونم باید میرفتم بس بود هرچی تحقییرشدم بس بود این همه عاشقش بودم ولی اون ندید اشکام ازرو صورتم پاک کردم لباسامو ازتو کمدش جمع کردم وریختم تو چمدونم یه ست اسپرت بایه سال مشکی پوشیدم ،اشکامو پاکردم وآروم ازپله ها پایین رفتم که طاها روبه روم دیدم بااخم نگاهی بهم کردوگفت:کجا شالو کلاه کردی ...
پوزخندی روبهش زدموگفتم :رفتنی باید بره منم دارم میرم برمیگردم خونه خودمون ...
_منظورت چیه ؟ماباهم توافق کردیم یادت رفته...
بابغض گفتم گوربابای هرچی توافق دیگه تفوافقی وجود نداره ...
بعدم چمدونمو به دست گرفتم ازخونه زدم بیرون که طاها همینطور دنبالم میومد وصدام میکرد...
_رها؟رهااااا کجا داری میری ها میشن بگی چرااینطوری میکنی بامن....
باخشم به سمتش برگشتم و گفتم:تو باخودت چی فکر کردی ها که تو کارمن دخالت میکنی،من کی تو ام مگه اصلا مهمه برات ...
عصبی دستی تو موهاش کشیدوگفت:چرا چرت میگی ،معلوم هست چته؟
عصبی چمدونمو پرت کردم وگفتم:چرا دست ازسرم برنمیداری ها چرا دیونه ام کردی بسه هرچی عذاب کشیدم اینهمه اذیت شدم تو چیکار کردی هااا(دادمیزدم)من عین دیونه ها توی اون شب لعنتی تو رو بوسیدم ولی تو حتی یادت نمیاد اون شب چی بینمون گذشت بغضم ترکید اشکام گونه هامو خیس کردباگریه گفتم:چطوری تونستی آرامو ببوسی چطوری لعنتی ،حتی یه ذره ام واست ارزش نداشتم.....
#طاها
تو شک بودم ازم
حرفایی که میزد اصلا یه لحظه قفل کرده بود بدنم ره اون شبو یادش بود ،وای باورم نمیشد انگار دنیا رو بهم داده بودن ،رها باگریه چمدونشو برداشت وخواست دوباره بره که دستشو محکم کشیدم وصوتشو با دستام قاب کردمو لبامو روی لباش گذاشتم ،اشکام بی اراده گونه هامو خیس کردن ،خواست پسم بزنه که دستاشو بالای سرش قفل کردم ،چقدر دلم این آرامش کنارشون میخواست ،چنگی تو موهام اندا ها وشروع کرد به همراهی کردن باهام که وحشی تر از قبل شدم ولب پایینشو به دندون گرفتم.....
آرام روبه روش نشسته بود ودست طاها تو دستش بود ،قلبم به سینه ام چنگ انداخت این عوضی اینجا چه میکرد ،مگه کات نکرده بود،فکری تو سرم اومد :دیونه اون به تو گفت دوست دخترش بشی تا حرص آرامو دربیاره چشام پرشد ،دستمو روی قلبم گذاشتم دیونه وار خودشو به سینه ام میکوبید ،آرام دستشو دور گردن طاها اندا خت ولباشو به لباش نزدیک کرد نه دیگه نمیتونستم باهم ببینمشون ،ازپله ها سریع بالا رفتم ودراتاقو محکم بستم و خودمو پرت کردم رو تختم و وشروع کردم به گریه کردن ،اون لعنتی چطوری تونست باهام این کارو کنه ،نه من دیگه نمیتونستم اینجا بمونم باید میرفتم بس بود هرچی تحقییرشدم بس بود این همه عاشقش بودم ولی اون ندید اشکام ازرو صورتم پاک کردم لباسامو ازتو کمدش جمع کردم وریختم تو چمدونم یه ست اسپرت بایه سال مشکی پوشیدم ،اشکامو پاکردم وآروم ازپله ها پایین رفتم که طاها روبه روم دیدم بااخم نگاهی بهم کردوگفت:کجا شالو کلاه کردی ...
پوزخندی روبهش زدموگفتم :رفتنی باید بره منم دارم میرم برمیگردم خونه خودمون ...
_منظورت چیه ؟ماباهم توافق کردیم یادت رفته...
بابغض گفتم گوربابای هرچی توافق دیگه تفوافقی وجود نداره ...
بعدم چمدونمو به دست گرفتم ازخونه زدم بیرون که طاها همینطور دنبالم میومد وصدام میکرد...
_رها؟رهااااا کجا داری میری ها میشن بگی چرااینطوری میکنی بامن....
باخشم به سمتش برگشتم و گفتم:تو باخودت چی فکر کردی ها که تو کارمن دخالت میکنی،من کی تو ام مگه اصلا مهمه برات ...
عصبی دستی تو موهاش کشیدوگفت:چرا چرت میگی ،معلوم هست چته؟
عصبی چمدونمو پرت کردم وگفتم:چرا دست ازسرم برنمیداری ها چرا دیونه ام کردی بسه هرچی عذاب کشیدم اینهمه اذیت شدم تو چیکار کردی هااا(دادمیزدم)من عین دیونه ها توی اون شب لعنتی تو رو بوسیدم ولی تو حتی یادت نمیاد اون شب چی بینمون گذشت بغضم ترکید اشکام گونه هامو خیس کردباگریه گفتم:چطوری تونستی آرامو ببوسی چطوری لعنتی ،حتی یه ذره ام واست ارزش نداشتم.....
#طاها
تو شک بودم ازم
حرفایی که میزد اصلا یه لحظه قفل کرده بود بدنم ره اون شبو یادش بود ،وای باورم نمیشد انگار دنیا رو بهم داده بودن ،رها باگریه چمدونشو برداشت وخواست دوباره بره که دستشو محکم کشیدم وصوتشو با دستام قاب کردمو لبامو روی لباش گذاشتم ،اشکام بی اراده گونه هامو خیس کردن ،خواست پسم بزنه که دستاشو بالای سرش قفل کردم ،چقدر دلم این آرامش کنارشون میخواست ،چنگی تو موهام اندا ها وشروع کرد به همراهی کردن باهام که وحشی تر از قبل شدم ولب پایینشو به دندون گرفتم.....
۲۱.۷k
۰۵ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.